| ای یكه تاز عرصهی عشق و وفا، حسین  | 
 | وی پاکباز پهنهی نَردِ بلا، حسین  | 
| گر خونبهای توست خدا، نی عجب از آنك  | 
 | باشد رَهین خون تو، دین خدا حسین  | 
| پا هر كجا نهی مَلك آید ز پی، مگر  | 
 | خاك رهت به دیده كند توتیا حسین  | 
| بیگانه كردیاش ز جهان و جهانیان  | 
 | هر دل كه گشت، با تو دَمی آشنا حسین  | 
| الحق رواست فخر فروشد، به خسروان  | 
 | هر كس بر آستان تو گردد گدا، حسین  | 
| عشقت عجین شده است در آب و گل وجود  | 
 | بر لوح سینهها شده منقوش، «یا حسین»  | 
| گر جلوهای به محفل بیروح ما كنی  | 
 | جان میدهیم در عوضِ رو نما حسین  | 
| جاوید باد یاد تو در دل كه جز تو نیست  | 
 | فرمانروای مملكت قلبها حسین[1]  | 
[1] . «دل سنگ آب شد»؛ دیوان اشعار علی انسانی .
 
					 
					 
					 
		 
			 
			