| مرا با عشق عترت زاده مادر  | 
 | مرا شیر مَحبت داده مادر  | 
| نباشد لَنگ در محشر كُمیتم  | 
 | كه من از دوستان اهلبیتم  | 
| شدم از خردسالی بیاراده  | 
 | ارادتمند، بر این خانواده  | 
| سر این سفره عمری ریزهخوارم  | 
 | ولینعمت بجز ایشان ندارم  | 
| خدا داند كه بر ایشان چه دادهست  | 
 | كه خود هم عاشق این خانوادهست  | 
| چُنان كعبه سیهپوش حسینم  | 
 | غلام حلقه در گوش حسینم  | 
| مرا جز عشق او سرمایهای نیست  | 
 | به سر جز سایهی او سایهای نیست  | 
| نه هر اهل دلی دلدادهی اوست  | 
 | كه مستیها همه از بادهی اوست  | 
| گر اینجا مرثیتخوان حسینم  | 
 | در آنجا هم سر خوان حسینم  | 
| بدو وابسته باشد تار و پودم  | 
 | و زو باشد همه بود و نبودم  | 
| چو اینجا انتسابم با حسین است  | 
 | به فردا هم حسابم با حسین است  | 
| خوش آن عاقل كه شد دیوانهی او  | 
 | كِشد مرغ دلش را دانهی او  | 
| دلم را اشك عشقش شستشو داد  | 
 | مرا در چشم مردم آبرو داد  | 
| دلی را كآتش عشقش فروزد  | 
 | یقین دارم كه در دوزخ نسوزد[1]  | 
[1] . دل سنگ آب شد؛ علی انسانی
 
					 
					 
					 
		 
			 
			