| بت غم عشق تو تا یار دل زار من است  | 
 | بهتر از خلد برین گوشه بیت الحزن است  | 
| نه غم حُور و نه اندیشه جنّت دارم  | 
 | از زمانى كه مرا بر سر كویت وطن است  | 
| قصّه عشق من و حُسن تو اى مایه ناز  | 
 | نقل هر مجلس و زینتْ دِه هر انجمن است  | 
| بعد از این یاد، كس از لیلى و مجنون نكند  | 
 | حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است  | 
| توئى آن یوسف ثانى كه ز یك جلوه حُسن  | 
 | محو دیدار تو صد یوسف گل پیرهن است  | 
| از پى دیدن رخسار تو موساى كلیم  | 
 | سالها بر سر كویت به عصا تكیه زن است  | 
| آدم و نوح و سلیمان و مسیحا و خلیل  | 
 | همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است  | 
| خلق گویند به من، دلبر و معشوق تو كیست  | 
 | كه تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است  | 
| چه بگویم كه نم از یم نتوان گفت كه آن ماه جبین  | 
 | سرو سیمین بدن و خسرو شیرین سخن است  | 
| ثمر باغ رسالت، گهر بحر وجود  | 
 | والى مُلك ولایت، ولىّ مؤ تمن است  | 
| اوّلین سبط و دوّم حجّت و سیم سالار  | 
 | چارمین عصمت حقّ و یكى از پنج تن است  | 
| نام نامیش حسن، خلق گرامیش حسن  | 
 | پاى تا فرق حسن، بلكه حسن در حسن است  | 
| روى حسن موى حسن بوى حسن خوى  | 
 | یك جهان جوهر حُسن است كه در یك بدن است [1]  | 
***
| میلاد حسن7 خسرو دین است امشب  
 | 
 | شادی و سرور مؤمنین است امشب  | 
| از یمن قدوم مجتبی7 طاعت ما  | 
 | مقبول خداوند مبین است امشب  | 
***
| شمس عفت ز گریبان، قمر آورده برون  
 | 
 | نخلهی فاطمه، اول ثمر آورده برون  | 
| بوالحسن را حسنی داده خداوند و حسن  | 
 | از افق، رخ پی اهل نظر آورده برون  | 
| آمد آن ماه که ماه رمضان کرد دو نیم  | 
 | چون نبی معجز شق القمر آورده برون  | 
***
| دوش بر گوشم رسید این مژده از جان آفرینم  | 
 | کاید از ره آن نگار دلنواز و نازنینم  | 
| گفتم ای مه از کدامین آسمان باشی؟  | 
 | شمس ایوان ولایت، عُروَة الوثقای دینم  | 
| من همان ماه تمامم، جلوهی ماه صیامم  | 
 | شاهد صلح و قیامم، وجه رب العالمینم  | 
  
[1] . شاعر: محترم مرحوم ذاکر .
 
					 
					 
					 
		 
			 
			