| آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است  
 | 
 | افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است  | 
| آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد  | 
 | یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است  | 
| آن لعل درفشان که زمرد نگار شد  | 
 | داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است  | 
| آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز  | 
 | از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است  | 
| آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم  | 
 | نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است  | 
| آن خضر رهنما که شد از آب آتشین  | 
 | فرمانروای مملکت جاودان یکی است  | 
| آن نقطه بسیط محیط رضا که بود  | 
 | حکمش مدار دائره کن فکان یکی است  | 
| آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد  | 
 | هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است  | 
| چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی  | 
 | شایان این معامله، آری همان یکی است  | 
| طوبی مثال گلشن آلعبا بود  | 
 | ریحانه رسول خدا مجتبی بود[1]  | 
[1] . آیهٔ الله غروی اصفهانی .
 
					 
					 
					 
		 
			 
			