شاید هیچ سندی در ترسیم دور نمای جامعه متشتت و پراكنده آن روز عراق و نشان دادن سستی عراقیان در كار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبی در «مدائن» یعنی آخرین نقطهای كه سپاه امام تا آنجا پیشروی كرد، سخنرانی جامع و مهیجی ایراد نمود و طی آن چنین فرمود:
«هیچ شك و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمیدارد. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام میجنگیدیم، ولی امروز بر اثر كینهها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شكوه گشودهاید.
وقتی كه به جنگ صفین روانه میشدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم میداشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم میدارید. ما همان گونه هستیم كه در گذشته بودیم، ولی شما نسبت به ما آن گونه كه بودید وفادار نیستید.
عدهای از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عدهای دیگر كسان خود را در نهروان از دست دادهاند. گروه اول، بر كشتگان خود اشك میریزند؛ و گروه دوم، خونبهای كشتگان خود را میخواهند؛ و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی میكنند!
معاویه پیشنهادی به ما كرده است كه دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینك اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام كنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تأمین كنیم».
سخن امام كه به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگی میخواهیم، ما میخواهیم زنده بمانیم![1]
آیا با اتكا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی، چگونه ممكن بود امام با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهی، كه از عناصر متضادی تشكیل شده بود و با كوچكترین غفلت احتمال میرفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزی میرفت؟
بنابراین، كار امام حسن با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشكر آغاز شد و سپس با درك عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامی و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.
[1] . ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفهٔ الصحابهٔ، تهران، المكتبه الاسلامیه، ج 2، ص 13 و 1۴ ـ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳، ص ۴۰۶ ـ مجلسی، بحارالانوار، تهران، مكتبه الاسلامیه، ۱۳۹۳ ه.ق، ج ۴۴، ص ۲۱ ـ سبط ابن الجوزی، تذكره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۱۹۹.