برخی میگویند: «آزادی عقیده بدین معنی است که هر شخصی، هر فکری اعم از اجتماعی، فلسفی، سیاسی یا مذهبی را که میپسندد، و یا آن را عین حقیقت میپندارد آزادانه انتخاب کند، بی آن که مواجه با نگرانی یا بیم و یا تجاوزی شود.»[1]
فیلسوفان غرب درباره آزادی عقیده سخن بسیار گفتهاند؛ از آن جمله «جان استوارت میل»، بیش از دیگران بر آزادی عقیده تأکید و اصرار دارد. او معتقد است که هیچ دولت و حکومتی، حق ندارد عقیدهای را مستقیم یا غیرمستقیم، خاموش سازد، هرچند خواسته مردم این باشد که عقیدهای را از بین ببرند، به اینکه خود اقدام کنند و یا دولت و حکومتِ خود را وادار به این کار کنند.
اما نبایستی یک عقیده خاموش شود، زیرا کسانی که عقیدهای را ازبین میبرند خیلی بیشتر از صاحب عقیده ضرر میبینند.
اگر عقیده آن فرد صحیح باشد، در این صورت کسانی که با آن مخالفند، از این فرصت گرانبها، که بطلان را با حقیقت مبادله کنند محروم شدهاند، و اگر آن عقیده نادرست باشد باز هم کسانی که آن را از بین بردهاند ضرر میکنند، چه این که اگر اصطکاک عقاید را آزاد میگذاشتند از برخورد حق و باطل به هم سیمای حقیقت زندهتر و روشنتر دیده میشد.[2]
در نگاه شهید مطهری(ره) مغالطهای بزرگ در غرب و در اندیشه و گفتار فیلسوفان آن دیار درباره آزادی عقیده صورت گرفته است، به گونهای که هیچ فرقی میان عقیدهای که انسان از روی تفکر و تأمل انتخاب میکند و میان عقایدی که از روی تقلید و عادات و… برمی گزیند نگذاشته و هر کسی هر چیزی را که دلش میخواهد به عنوان عقیده بپذیرد و کسی حق تعرض به او ندارد، ولی حقیقت جز این است.
ایشان در تفسیر سوره برائت و با عنوان (آزادی عقیده) مینویسد:
میگویند این که اسلام میگوید؛ مشرکین را که پیمانی با شما ندارند، یا پیمانی داشتهاند و آن را نقض کردهاند، به هیچ شکل تحمل نکنید، به آنها مهلت بدهید، بعد از مهلت اگر توجه کردند و اسلام اختیار نمودند، بسیار خوب، اگر توبه نکردند و سرسختی نشان دادند، آنها را بکشید، و اگر آمدند دنبال این که حقیقت را بفهمند به ایشان پناه و امنیت بدهید و در غیر این صورت آنها را بکشید.
آیا این با اصل آزادی عقیده که امروز جزء حقوق بشر به شمار میرود منافات ندارد؟ و اگر منافات دارد چگونه میشود این مطلب را توجیه کرد؟
یکی از حقوق اولی بشر، آزادی عقیده است؛ یعنی انسان در عقیده خودش باید آزاد باشد، و قانون حقوق بشر اجازه نمیدهد که متعرض کسی بشوند به خاطر عقیدهای که انتخاب کرده است. و حال آن که قرآن تصریح میکند، کسانی که عقیده شرک را پذیرفتهاند، شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید.
البته کسانی که عقیده غیراسلامی دیگری مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کردهاند، اسلام متعرض آنها نمیشود، ولی نسبت به مشرکین میگوید اگر چنین عقیدهای انتخاب کردهاند، شما ابتدا مهلتشان بدهید و در یک شرایط معینی، اگر نپذیرفتند آنها را به کلی از بین ببرید. آیا این دستور با این اصل سازگار است یا نه؟ هم چنین آیا اصل آزادی با آیه شریفه ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ سازگاری دارد؟
از سویی قرآن میفرماید: ﴿لَا اِکْرَاهَ فِی الِّدِین قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدِ مِن الْغَیِّ﴾ و از سوی دیگر میخوانیم ﴿بَرَائَة مِنَ الله وَ رَسُولِه… فَاِذَا اَنسَلَخَ الاَشْهُرِ الْحَرُمَ فَاقْتَلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثَ وَجَدْتُمُوهُم﴾. [3]
از نگاشتههای آن شهید که در این زمینه قابل برداشت است، چند نکته را میتوان برشمرد که از قرار زیر هستند:
[1] . طباطبایی مؤتمنی، منوچهر، آزادی های عمومی و حقوق بشر، 89.
[2] . استوارت میل، جان، رساله درباره آزادی ، 58
[3] . مطهری، آشنایی با قرآن، 3/ 220 221.