borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
فاطمه (س) تجلیگاه انوار آفرینش «جلد نهم»
ب- ایذاء و شرآفرینی

و بر این اساس برای امام شر آفرینی می‌کرد. او را در آن سن و سال احضار می‌نمود، آمد و شد او را تحت مراقبت قرار می‌داد. به والی خود در مدینه دستور می‌داد که کار را بر او سخت بگیرد و آمد و شد او را زیر نظر داشته باشد. کینه و خشم از سرو روی منصور در رابطه با امام می‌بارید و می‌کوشید از طریق مضیقه سازی او را در زحمت اندازد و البته مشیت الهی مانع آن می‌شد که او پیش از موقع به قتل امام اقدام نماید و خدای امام را از شر او حفظ می‌کرد.

منصور در مواقعی از طریق ربیع حاجب (پرده دار یا وزیر دربار خود) برای امام شرآفرینی می‌کرد. دستور می‌داد شبانه از دیوار خانه‌اش بالا روند و حتی در لباس خواب او را از خانه به بیرون کشند و او را به سفری دراز به نزد منصور برند و حتی اجازه ندهند او لباس خود را بپوشد و یا به اهل خانه‌اش وصیت کند و... در این میان خوش رقصی‌های ربیع حاجب هم تماشائی بود. او فردی بود دنیادوست، طمع کار، سرگرم زندگی خوش خود و خیانت به امام. او دین خود را برای منصور داده بود و برای اجرای دستورش از هیچ خیانتی به امام پرهیز نداشت. حتی نمی‌گذاشت که امام لباس خود را بپوشد و به نزد منصور برود.

او عامل خیانت بسیار به امام صادق بود. در عین این که خود را از دوست داران امام، در مواردی هم از شیعیان ایشان معرفی می‌کرد. اصرار داشت دستورات خشن منصور را درباره امام صادق مو به مو اجرا کند. مثلاً منصور دستور می‌داد امام را پیاده به سوی دربار بیاورند. حاجب خود سوار می‌شد و امام را پیاده به دنبال خود می‌کشاند و یا منصور می‌گفت او را در هر حالی که یافت بیاورید. و او می‌توانست که مثلاً اجازه دهد امام چند کلمه‌ای با خانواده‌اش حرف بزند و بعد بیاید، اما همین اجازه را نمی‌داد.

او خود عامل تهدید امام بود. به او می‌گفت منصور می‌خواهد تو را بکشد، اگر وصیتی داری به من بگو. و یا به دستور منصور از دیوار خانه امام بالا می‌رفت و . .. همه به این خاطر که رضای منصور را بدست آورد نه رضای خدا را.[1]

امام جعفر صادق، امامی مظلوم بود. مظلومی که هم از سوی دوستان ستم دید و هم از سوی دشمنان، دوستان حق او را نشناختند و به آزارش پرداخته تا حدی که آن خویشاوند نزدیک با خنجر به امام حمله کرد و یا آن دیگری از او روی برتافت که چرا در خدمت نهضت و قیام مسلحانه‌اش قرار نمی‌گیرد و ...

اما دشمنان که جای خود داشتند. پیری لاغر و ضعیف را نیمه شب، بدون لباس و عمامه با پای پیاده به دنبال خود می‌کشاندند. اموالش را مصادره می‌کردند، خانه‌اش را آتش می‌زدند، به او اهانت می‌کردند...

پاره‌ای از اسناد او را مظلوم‌تر از امام حسین سیدالشهدا معرفی می‌کنند و حتی او را سیدالمظلومین می‌خوانند به یادآوریم که هشام او و پدرش را به شام احضار کرد و تا سه روز به آن‌‌ها اجازه ورود نداد و به آن‌‌ها غذا نفروختند و آن‌‌ها را سنگ زدند!!!

در دوران امامت هم به گفته سید بن طاووس منصور7 بار امام را احضار و او را به قتل تهدید کرد. والی مدینه همواره مزاحم او بود، جلسه درس او را تعطیل می‌کردند، ملاقات با او را ممنوع اعلام می‌کردند، شاگردان او چون مالک و ابوحنیفه را علیه او علم کردند، در پشت سر او بدگوئی‌‌ها می‌کردند و...

او سفارش کرده بود که در منی از او و مظلومیت او یاد کنند. امام کاظم7 پس از وفات هر شب حجره او را روشن می‌داشت تا عابران یاد و خاطره او را زنده دارند.


[1] . به نقل از کتاب احیاگر تشیع.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: