| از بیت آل طاها آتش کشد زبانه | 
 | گوئی شده قیامت بر پا درون خانه | 
| برپاست شور محشر از عترت پیمبر | 
 | خلقند مات و مبهوت از گردش زمانه  | 
| اهریمنان نمودند خون قلب مصطفی را | 
 | در منظر خلایق بی جرم و بی بهانه  | 
| در پشت در فتاده امالائمه از پا | 
 | دارد فغان ز دشمن آن گوهر یگانه | 
| زینب به ناله گوید کشتند مادرم را | 
 | این یک ز ضرب سیلی آن یک ز تازیانه | 
| در خون فتاده زهرا چون مرغ نیم بسمل | 
 | محسن فتاده چون گل پرپر در آستانه | 
| در پشت زانوی غم پژمان نشسته حیدر | 
 | مانده حسین مظلوم، حیران در آن میانه | 
| از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا | 
 | وز زخم سینه گیرد از میخ در نشانه | 
| دارد حسن شکایت از کینه مغیره | 
 | ریزد ز دیدگانش یاقوت دانه دانه | 
| با پهلوی شکسته، چون مرغ بال بسته | 
 | زهرا به خون نشسته در کنج آشیانه[1] | 
[1]. زمزمههای مرحوم حاج احمد دلجو، ص 20.
 
					 
					 
					 
		 
			 
			