يكى از موارد تحريكات عائشه عليه عثمان، موضع گيرى در دفاع از عمار است.
بلاذرى در انساب الأشراف مىنويسد:
خبر اذيت و آزار عمار به عائشه رسيد، ناراحت شد، موئى از موهاى پيامبر و لباسى از لباسها و نعلينى از نعلينهاى آن حضرت را بيرون آورد و گفت: چه زود سنت پيامبرتان را رها كرديد، اين موى رسول خدا6 و اين پيراهن او و اين هم نعلين او است كه كهنه نشده است. عثمان از اين حركت عائشه سخت ناراحت شد و نمىدانست چه بگويد، مسجد شلوغ شد، و مردم مىگفتند: سبحان الله،
سبحان الله.[1]
در قضيه شرابخوارى وليد بن عقبه، هنگامى كه عثمان از زدن حدّ بر او خوددارى كرد، عائشه فرياد برآورد كه عثمان حدود الهى را ترك و شاهدان قضيه را تهديد كرده است.
از مسروق نقل است كه گفت: (وليد بن عقبه) در بين نماز استفراغ كرد، چهار نفر به نامهاي: ابو زينب، جندب بن زهره، ابوحبيبه غفارى و صعب بن جثامه، نزد عثمان رفتند تا گزارش دهند، عبد الرحمن عوف گفت: ديوانه شده است؟ گفتند: نه؛ بلكه مست است، مسروق مىگويد: عثمان آن چهار نفر را تهديد كرد، و به جندب گفت: تو ديدى برادرم شراب بنوشد؟ گفت: به خدا پناه مىبرم، من او را مست ديدم كه چيزى را از دهانش بيرون مىريزد، انگشترش را از دستش بيرون آوردم نفهميد؛ چون مست ولايعقل بود.
ابو اسحاق مىگويد: شاهدان نزد عائشه رفته و از آنچه بين آنان و عثمان اتفاق افتاده بود و از نهى و منع آنان از گزارش چنين خبري، وى را با خبر كردند، ناگهان عائشه فرياد زد: عثمان حدود را باطل، و شاهدان جرم را تهديد كرده است.[2]
ابو الفداء در تاريخش مىنويسد:
عائشه با مخالفان عثمان همراهى مىكرد، پيراهن رسول خدا6 و موى آن حضرت را بيرون مىآورد و مىگفت: اين پيراهن رسول خدا6 و اين هم موى او است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولى دينش كهنه و فراموش شده است.[3]
ابن أبيالحديد معتزلى مفسر و شارح نهج البلاغه مىنويسد:
هر كس كه در تاريخ و سيره كتابى نوشته است اين مطلب را نيز نقل كرده است كه: عائشه از سر سختترين دشمنان عثمان بود، تا آنجا كه حتى پيراهنى از لباسهاى رسول خدا6 را بيرون آورد و در خانهاش آويزان كرد و هر كس وارد مىشد مىگفت: اين لباس رسول خدا6 است كه هنوز كهنه نشده است ولى عثمان سنت او را به فراموشى سپرده است.[4]
سر انجام كار عائشه در جنگ جمل:
خارج شدن عائشه از خانهاش و حضور در جنگ، عليه كسى كه مانند ديگر خلفاى پيشين (بنا به عقيده اهل سنت) با راى و بيعت مردم بر مسند خلافت نشسته بود از حوادث فراموش نشدنى تاريخ اسلام است، كه حتى نويسندگانى كه با عنايت خاص، حوادث را جهت دار نوشته و يا تغيير دادهاند نتوانستهاند از نقل آن بگذرند.
ابن عبد ربّه اندلسى در عقد الفريد مىنويسد:
مغيره بن شعبه نزد عائشه رفت، گفت: اى مغيره! چه مىشد اگر روز جمل مرا مىديدى كه چگونه تيرها و نيزهها بر هودجم افكنده مىشد، بعضى به بدنم نيز مىرسيد. مغيره در پاسخش گفت: به خدا سوگند دوست داشتم كه با همان تيرها به قتل مىرسيدي. عائشه گفت: خدا تو را رحمت كند، چرا اين گونه سخن مىگوئى؟ گفت: شايد كفاره تلاشت در كشته شدن عثمان مىشد.[5]
[1] . البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي 279 هـ ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 275.
[2] . البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي 279 هـ ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 267.
[3] . أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي 732 هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 118.
[4] . إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبهٔ الله بن محمد بن محمد (متوفاي 655 هـ)، شرح نهج البلاغهٔ، ج 6، ص 131، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلميهٔ – بيروت، لبنان، الطبعهٔ: الأولى، 1418 هـ ـ 1998م.
[5] . الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي : 328 هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 277، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، لبنان، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1420 هـ ـ 1999م.