از نوشته بلاذری در انساب الاشراف استفاده میشود که این کلام را امیرمؤمنان علی7 هنگامی بیان فرمود؛ که عثمان تمام فرمانداران خود را از نقاط مختلف کشور اسلام گردآوری کرده بود تا درباره شکایات مردم از آنها صحبت کند. از امیرمؤمنان علی7 نیز در این مجلس دعوت به عمل آمد. حضرت خطاب به عثمان این جمله را بیان فرمود: «حق، سنگین اما گواراست و باطل، سبک اما بلاخیز و مرگآور است».
سپس افزود: وای بر تو هرگاه کسی به تو راست بگوید عصبانی میشوی و اما اگر دروغ بگوید راضی میگردی:[1] توضیح این که در کتاب «الفتوح» ابن اعثم کوفی آمده است که گروهی از اهل شام نزد عثمان آمدند و از معاویه شکایت کردند و جمعی از خوبان کوفه نزد او آمدند و از والی او سعید بن عاص شکایت داشتند. عثمان گفت: تا کی این گونه شکایتها از این دو نفر به من میرسد؟
حجاج بن غزیه انصاری گفت: مردم فقط از این دو نفر شکایت ندارند آنها از همه عمال و فرمانداران تو شاکی هستند. یک بار به سراغ آنها فرستادی و احضارشان کردی، سپس آنها را به مقام خود بازگرداندی، اکنون به سراغ آنها بفرست و آنها را در حضور اصحاب پیامبر اکرم6 به این مسجد احضار کن، سپس از آنها عهد و پیمان بگیر که به کسی ظلم نکنند و آنها را سوگند ده، آنگاه آنها را به جای خود بازگردان و اگر نپذیرفتند دیگری را به جای آنها بفرست. زیرا صالحان مسلمین کم نیستند. بسیاری از مردم نیز همین پیشنهاد را تأیید کردند.
به دنبال این ماجرا عثمان به سراغ جمیع کارگزاران و فرماندارانش فرستاد و آنها را احضار کرد سپس رو به اصحاب رسول خدا6 کرد و گفت: ای مردم! اینها، کارگزاران منند که مورد اعتمادم بودهاند. اگر دوست داشته باشید آنها را عزل میکنم و آنکس را که شما دوست بدارید، به جای آنها میگذارم.
این جا بود که امیر مؤمنان علی7 (که میدانست عثمان در این سخن خود پایدار نخواهد ماند) فرمود: ای عثمان! حق، سنگین است (و تلخ) و باطل، سبک است (و شیرین) تو مردی هستی که اگر به تو راست بگویند خشمگین میشوی و اگر دروغ بگویند راضی میگردی. مطالب بسیاری از مردم به تو رسیده که اگر آنها را ترک کنی بهتر از آن است که اصرار بر آنها داشته باشی. از خدا بپرهیز و از آنچه مردم درباره تو نمیپسندند توبه کن.
آنگاه طلحه نیز سخنانی در تأیید سخنان علی7 گفت. سرانجام عثمان عصبانی شد و گفت: چرا مرا رها نمیکنید؟ چرا این همه سرزنش میکنید؟ من کاری نکردهام. شما اوضاع را بر ضد من دگرگون ساختید. .. .[2]
حوادث بعد از این ماجرا که در تاریخ صدر اسلام به طور مشروح آمده نشان میدهد که عثمان سرانجام تن به حق نداد، چرا که تلخ و سنگین بود و باطل را برگزید چرا که ظاهراً شیرین بود ولی عاقبت دردناکی برای او و برای جهان اسلام به وجود آمد. ای کاش کلام امیر مؤمنان علی7 را پذیرفته بود و آن همه آسیبها به جهان اسلام نمیرسید.
سنگینی حق به این دلیل است که در بسیاری از موارد بر خلاف میل انسان است. و اصولاً حرکت کردن در مسیر حق کار بسیار پیچیده و مشکل است. و به گفته بعضی از دانشمندان مانند راه رفتن روی طناب است که اگر اندک خطایی در آن شود انسان سقوط میکند؛ در مسیر حق نیز اگر انسان خطا کند در وادی باطل گرفتار خواهد شد.
ولی به هر حال نتیجه حق بسیار گواراست، هم در دنیا باعث خشنودی بندگان خداست و هم در آخرت موجب سعادت جاودان و نجات ابدی است. بعضی آن را تشبیه به داروی تلخ شفابخشی کردهاند که خوردن آن ناگوار، اما نتیجه آن رهایی از بیماریهای خطرناک است.
اما به عکس، باطل، سبک و آسان است چرا که انسان هر گونه بخواهد آن را مطابق میل خود تنظیم میکند و به طور موقت از آن لذت میبرد، ولی عاقبتی دردناک دارد؛ هم در این دنیا مردم بر ضد او میشورند و هم در آخرت گرفتار عذاب دردناک الهی میشود. در داستان كارگزاران عثمان نیز تاریخ میگوید؛ که چه عاقبت ناگوار و بدی در انتظار او بود و چه مشکلات عظیمی برای جهان اسلام به وجود آورد. آری انحراف از حق، آثار بسیار ناگواری دارد.
شبیه همین کلام نورانی از پیامبر اکرم6 به صورت دیگری آمده است که فرمود: «إِنَّ الْـحَقَّ ثَقِيلٌ مُرٌّ ، وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَوِيلًا ؛
حق، سنگین و تلخ است، و باطل، سبک و شیرین؛ لیکن چه بسا یک لحظه شهوت پرستی، نگرانی و حزن طولانی در پی داشته باشد».[3]
آری؛ حق، سنگین و تلخ است؛ زیرا گاهی به ضرر و زیان انسان تمام میشود و بسیاری از اوقات حق برخلاف خواستههای درونی و شهوات انسان است.
و گاهی نیز اجرای حق، سرزنش دیگران و ناملایمات و مشکلاتی را به همراه دارد که برای انسان گران و سنگین تمام میشود. اما باطل، سبک و شیرین است؛ ولی همچون سمّ، مهلک و کشنده است؛ به همین دلیل، چه بسا سبب یک عمر پشیمانی و ناراحتی بشود؛ مثلاً کسی که از روی خواسته نفس برای مدت کوتاه گناهی را انجام میدهد که مجازات آن زندان ابد است پس از دستگیری و بازداشت، کفاره یک ساعت گناه را باید یک عمر بپردازد.
[1] . الغدیر، ج9، ص 71 به نقل از انساب الاشراف، ج 5، ص 44.
[2] . الفتوح ابن اعثم، ج 2، ص 394 ـ 395.
[3] . میزان الحکمهٔ، باب 888، ح 4100.