حاصل آن که اگر بخواهیم تصویری محسوس و عینی از مفهوم جاهلیت ارائه کنیم، باید بگوییم؛ مردمانی غوطه ور در لجن زاری از عقاید و اندیشههای سخیف، و آداب و رسوم پستِ سراسر زندگی، خیره سری و غرور و تکبّر، دارای گمان بد در حق خالق، لجوج تند و مُصِرّ در باطل، حمایتشان حمیّت جاهل، فرهنگ حکم باطل، بر آنان حاکم، فقط به شمردن انساب و اعقاب خود عالم، جز تعداد انگشت شماری «محصله»، تمامی معطله، هر کجا رو میکردند در خانه و قبیله و کعبه رو در روی بتی آویخته. و تصویری بهتر از کلام امیر بیان و درهم شکننده بتان علی در نهج البلاغه نمیتوان یافت كه فرمود: او (پیامبر) را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند، و مردمانی در خواب دراز میغنودند، اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگ فروزان، جهان تیره، فریب دنیا به همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوهاش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانههای رستگاری ناپیدا، علامتهای گمراهی هویدا، دنیا با مردم خود ناخوشروی و با خواهنده خود ترش ابروی، بارش محنت و آزار، خوردنی آن مردار، درونش بیم، برونش تیغ مرگبار ـ از عرب کسی کتابی نخوانده بود[1].
شهرها به نور هدایت او (پیامبر) روشن گشت از آن پس که در گمراهی تیره بود و نادانی بر همه جا چیره، درشتخوئی و ستمکاری را همگان پذیره، مردم حرام را حلال میشمردند، خردمند را خوار میگرفتند، میزیستند بیداشتن پیامبر، میمردند خدا نشناس و بیایمان[2].
[1] . نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، ط تهران، شرکت سهامی، ص 72، خطبه 89، ص 96 و ص 151.
[2] . همان.