درباره حمایت انصار از پیامبر هم گزارشهاى متعدد و متنوعى وجود دارد؛ ابوایوب انصارى تا ساخته شدن مسجد چند ماه یک طبقه از خانه خود را در اختیار پیامبر نهاد. در این مدت انصاریانى چون سعد بن عباده، سعد بن مُعاذ، عمارهٔ بن حزم و ابو ایوب براى پیامبر غذا مىفرستادند.[1] حارثهٔ بننعمان چند خانه به ایشان داد که برخى زنان و نیز دخترش فاطمه3 و دامادش على7 در آن مستقر بودند. زنان انصارىِ همسایه پیامبر، براى ایشان و همسرانش شیر مىفرستادند[2] و برخى از آنان که زندگى ساده پیامبر را دیدند برایشان رختخواب و لباس بافتنى تهیه کردند.[3] برخى هم فرزندان خود را به خدمتکارى نزد ایشان فرستاده و براى شیردهى به ابراهیم ـ فرزند پیامبر6 با یکدیگر رقابت مىکردند.[4]
از طرف دیگر انصار علاقه خاصى به پیامبر داشتند؛ به عنوان نمونه در جنگ احد زمانى که جان پیامبر به خطر افتاد و به مدافعان خود وعده بهشت مىداد تنها انصاریان در دفاع از پیامبر به استقبال شهادت رفتند که مایه گلایه پیامبر از عمده مهاجران شد.[5]
در توزیع غنایم قابل توجه حنین نیز، عشق به پیامبر آنان را از توجه به غنایم بازداشت؛ زمانى که به انصار چیزى داده نشد و پیامبر به آنها گفت: بگذارید تازه مسلمانان قریش مکه با غنایم باز گردند.[6] پیامبر در ادامه همین سخن چون انصار را راضى دید فرمود: اگر همه مردم به سویى روند و انصار به سوى دیگر همانا من با انصار خواهم بود.[7] این سخن نشان مىدهد ایمان و عمل انصار نزد پیامبر در اواخر حیات ایشان از چه اعتبارى برخوردار بوده است. وى سپس مسلمانان را سفارش کرد تا پس از او به آنان نیکى کنند[8] و دشمنى با آنها را نشانه نفاق دانست.[9] جریر بن عبدالله مىگوید: انصار چنان به پیامبر خدمت مىکردند که حال هر یک از آنها را ببینم در خدمتش خواهم بود.[10]
یکى از پیامدهاى روابط تنگاتنگ پیامبر و انصار آن بود که ایشان بخش گستردهاى از میراث نبوى را در اختیار داشتند. به عنوان نمونه عمده کسانى که در زمان پیامبر قرآن را جمع کردهاند انصارى بودند که خلیفه دوم پس از فتح شام سه تن از ایشان را براى تعلیم قرآن به تازه مسلمانان بدانجا فرستاد.[11] بسیارى از مفتیان برجسته پس از پیامبر[12] انصارى بودند.
فرزندان آنها هم فتوا مىدادند.[13] در دوره تابعان همچنان 120 انصارى به سؤالات دینى پاسخ مىدادند.[14] ابن عباس عمده احادیث نبوى را نزد آنان یافته و از ایشان دریافت کرده است.[15]
[1] . الطبقات، ج 8، ص 163.
[2] . همان، ج 1، ص 402.
[3] . همان، ص360.
[4] . همان، ص 136، 177.
[5] . صحیح مسلم، ج5، ص178؛ سنن بیهقى، ج9، ص44.
[6] . صحیح البخارى، ج 5، ص 122؛ الارشاد، ج 1، ص 146.
[7] . صحیح البخارى، ج 5، ص 122؛ الارشاد، ج 1، ص 146.
[8] . الطبقات، ج 2، ص 251.
[9] . الآحاد والمثانى، ج 2، ص 328؛ سنن الترمذى، ج 5، ص 371.
[10] . صحیح البخارى، ج 3، ص 294؛ الاحاد والمثانى، ج 3، ص 364؛ السنن الکبرى، ج 5، ص 257.
[11] . الطبقات، ج 2، ص 355.
[12] . همان، ص 350.
[13] . همان، ص 3، 283، 379.
[14] . همان، ج 6، ص 110.
[15] . همان، ج 2، ص 368.