موضوع بحث ما خطبه حضرت زهرا3 بود. داستان از این قرار است که بعد از رحلت رسول خدا6 عدهای جمع شدند و به این عنوان که مبادا جامعه اسلامی بیرهبر بماند، برای پیغمبر خلیفه تعیین کردند. مخالفان هم حرفشان به جایی نرسید و غلبه با آن گرایشی بود که میگفت: «باید مردم برای پیغمبر جانشین تعیین کنند!»
از جمله کارهایی که حکومت از همان روزهای اول انجام داد این بود؛ که ملکی که پیغمبر اکرم6 با دستور الهی به حضرت زهرا3 واگذار کرده بود از ایشان گرفتند و گفتند: «این اموال باید در اختیار حاکم قرار بگیرد!» حضرت زهرا3 چند مرتبه درباره این تصرف به حاکم وقت اعتراض کردند. طبق روایات ما(شیعه) و بعضاً اهل تسنن، در یک مرحله خلیفه اول دست خطی نوشت که این ملک مال حضرت زهراست؛ ولی کسانی دیگر این را برنتافتند و آن دست خط را گرفتند و از بین بردند.
نکتهای که نباید فراموش شود این است که برخلاف گمان افراد سادهانگار، اصرار حضرت زهرا3 بر این مسأله به خاطر منافع اقتصادی نبود؛ بلکه بعد از ناامیدی از بازگشت خلافت به مسیر اصلی خودش، احساس وظیفه کردند که دو مسأله را هم برای معاصرین خود و هم برای آیندگان روشن کنند؛ مسأله اول؛ اینکه باید همه بدانند، این عملی که صورت گرفت به اجماع مسلمانان نبوده است و مسأله دوم؛ اینکه انتخابی که صورت گرفت انتخاب خوبی نبوده و کسانی که امور را به دست گرفتهاند صلاحیت این کار را ندارند.