borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»
6 ـ الهام به مؤمنان، از راه‌های نصرت الهی

بعد می‌گوید: ﴿و الَّذینَ آمَنُوا﴾ یعنی مومنین را هم یاری می‌کنیم. بالاخره مادر موسی که پیغمبر نبود. یک زن با ایمانی بود. دیدی چطور کمکش کردیم؟ به او الهام کردیم بچه‌اش را شیر بدهد بگذارد در جعبه و در دریا بیاندازد. ﴿إِنَّا رَادُّوهُ﴾ تو نیکی کن و در دجله انداز. این آیه‌ی قرآن است. مادر بچه‌ات را در دریا بیانداز، که ایزد در بیابانش دهد باز. ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ﴾[1] باز یک چیزی اضافه برمی‌گردانیم. تو نوزاد را بیانداز، من خدا هستم. من همان خدایی هستم که بچه‌ی نوزاد بی‌دست و پا را حفظ می‌کنم. فرعون را با داشتن دست و پا، در همان رودخانه غرق می‌کنم. در یک رودخانه نوزاد بی‌دست و پا را حفظ می‌کنم، در همان رودخانه فرعون دست و پا دار را غرق می‌کنم. نوزاد بی‌کس را حفظ می‌کنم. فرعون را با لشگرش، غرق می‌کنم. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» گاهی افراد هستند، خیلی هم مقام بالایی ندارند، ولی یک دل صافی دارند. تهران یکی از خیابان‌ها یک بنده خدای مستضعفی بود، زیر پله‌های راهرو یک جایی ترشی می‌فروخت. منتهی خیلی فقیر بود و ضعیف بود. یکبار یک دعا کرد، گفت: خدایا دلم می‌خواهد وقتی بمیرم، تمام این خیابان تعطیل شود همه تشییع جنازه بیایند. بچه‌هایش به تمسخر گفتند: بله شما چون مرجع تقلید هستی خیابان را برای شما خواهند بست. می‌گفت: خیلی به این پدرمان متلک گفتیم. خیابان‌ها را برایت خواهند بست. بله! پدر کجایی؟ خوابی؟ می‌گفت: پدر ما روز شهادت موسی‌بن جعفر7 از دنیا رفت. چون یک پیرمردی بود سال‌ها ترشی می‌فروخت سید هم بود، مردم گفتند: چون امروز شهادت است، هم مغازه‌ها را می‌بندیم هم به تشییع جنازه‌ی این ترشی فروش می‌رویم. می‌گفت: همه‌ی خیابان را بستند یک تشییع جنازه بود ما همینطور کنار خیابان وا رفتیم. فهمیدیم خدا اراده کرده است.

 


[1] . سوره قصص، آیه 7

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: