borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»
جعل حدیثی بر خلاف قرآن!

پس از این مسائل بود که حضرت، برای ایراد خطبه فدکیه، با اعلان قبلی به مسجد تشریف بردند. در مسجد پرده‌ای زدند و حضرت به پشت پرده تشریف بردند و این خطبه را انشا کردند. حضرت می‌خواهند ثابت کنند که این ادعا بر خلاف قرآن است. حضرت خطاب به خود خلیفه می‌فرمایند: «به چه دلیل می‌گویید من از پدرم ارث نمی‌برم؟!» حضرت برای این ادعا چند وجه را ذکر می‌کنند که نشان از قوت استدلال و عمق نظر این بزرگوار و این شخصیت معصوم دارد. با دقت در عبارات این خطبه شریف فضای بیان این فرمایشات بهتر معلوم می‌شود.

حضرت می‌فرمایند: «وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا؛ یعنی به فرض که پیامبر فدک را به من نبخشیده باشد، به هر حال مال خودش بوده و بعد از ایشان به من به ارث می‌رسد. پس چرا گمان می‌کنید که اکنون ما ارثی نداریم؟!» «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ‏؛ آیا می‌خواهید بر اساس قضاوت دوران جاهلیت حکم کنید و بگویید: دختر از پدر ارث نمی‌برد؟!» «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ‏؛ این عبارت اقتباسی از آیات قرآن[1] است.

در فرازهای مختلف این خطبه، از آیات قرآن اقتباس می‌شود که بسیاری از این اقتباس‌ها کوبنده و پرمعناست. در این‌جا حضرت می‌خواهند بفرمایند: «اگر می‌گویید: من چون دخترم، از پدرم ارث نمی‌برم، باید بدانید که این حکمِ دوران جاهلیت است و اسلام این حکم را نسخ ‌کرد.»

«أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟! بَلَى قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنِّي ابْنَتُهُ؛ ممکن است بگویید: «ما نمی‌دانیم تو دختر پیغمبر هستی یا نه!» آیا واقعا نمی‌دانید؟! مثل آفتاب نیم‌روز برایتان روشن است که من دختر پیغمبرم. پس این احتمال هم مبنایی ندارد.

«أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّـهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ؛ آیا از روی عمد كتاب خدا را ترك كردید و آن را پشت سر انداختید. هم در کتاب‌های روایی اهل سنت و هم در کتب تاریخی آمده است که خلیفه گفت: «من خودم از پیغمبر شنیدم که فرمود: نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةُ؛ ما پیغمبران، ارثی به جا نمی‌گذاریم. هر چه از ما باقی بماند صدقه است.»

شاید این فراز خطبه به این ادعا اشاره دارد. حضرت می‌فرمایند: این نقل بر خلاف قرآن است. مگر پیغمبر برخلاف قرآن حرف می‌زند؟! کتاب خدا را پشت سر انداختید و برخلاف قرآن قضاوت می‌کنید. إذ یقول: ﴿وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ﴾؛[2] چراکه قرآن می‌فرماید: «سلیمان از داوود ارث برد.» مگر داوود پیغمبر نبود؟! پس چگونه می‌گویید: پیغمبران ارث به جا نمی‌گذارند؟ وَ قَال‏َ فِيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا إِذْ قَال‏َ‏ «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ‏‏‏»؛[3] زکریا هم از خدا این چنین درخواست کرد که: «خدایا! فرزندی به من بده که وارث من و وارث آل‌یعقوب باشد.» مگر زکریا پیغمبر نبود؟!

و قَال‏َ: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّـهِ‏‏‏‏»؛[4] احتمال دیگر این است که بگویید: «پیغمبران هم ارث به جا می‌گذارند اما وارثین طبقاتی دارند و تا طبقه اول هست به دوم ارث نمی‌رسد.» اگر چنین است، چه کسی از من به پیغمبر نزدیک‌تر است؟ وَ قَال‏َ: «يُوصِيكُمُ اللَّـهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ‏‏‏‏‏»؛[5] وَ قَال‏َ: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ‏‏‏‏‏‏»؛[6] قبل از این‌که قانون ارث ابلاغ شود، سفارش شده بود که مردم برای فرزندانشان وصیت کنند. بعد از این، قانون ارث به صورت الزامی ابلاغ شد. حضرت می‌خواهند بفرمایند که: «کسی از من به پیغمبر نزدیک‌تر نیست تا مانع ارث بردن من باشد».

«وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حُظْوَةَ لِي وَ لَا أَرِثَ مِنْ أَبِي وَ لَا رَحِمَ بَيْنَنَا أَ فَخَصَّكُمُ اللَّـهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ أَبِي مِنْهَا؛ اگر بگویید: «با این‌که از نظر قرآن، انبیا ارث می‌گذارند و برای این حکمِ قرآن، ناسخی هم نیامده، اما تو از پدرت ارث نمی‌بری!» یعنی آیات ارث به شما اختصاص دارد و شامل پدر من نمی‌شود! در حالی‌که آیاتی که قرائت شد، هیچ یک پیامبر را استثناء نمی‌کردند. احکام حقوقی برای پیغمبر و برای مردم یکسان است مگر موارد خاصی که استثنا شده باشد و قرآن تصریح کند که این
حکم مخصوص توست. اما در غیر چنین مواردی پیغمبر با مردم در احکام خدا شریک است.

أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؛ احتمال دیگر این است که بگویید: «وارث در صورتی ارث می‌برد که اهلِ دینِ مورّثش باشد.» آیا من دین پدرم را ندارم؟! یا می‌گویید: «اگر کسانی اهل دو ملت باشند اصلا از همدیگر ارث نمی‌برند؛ یعنی اگر مثلا مورِّث مسلمان بود و وارثش مرتد و کافر شده بود دیگر ارث نمی‌برند.» آیا می‌گویید من از اسلام خارج شده‌ام؟! مگر من و پدرم اهل یک دین نیستیم؟! پس این احتمال هم وجهی ندارد.

أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِي وَ ابْنِ عَمِّي؛ این احتمال باقی می‌ماند که بگویید: «این آیات معنای دیگری دارد و قرائت شما با قرائت ما فرق می‌کند!»‌ و شما عام و خاص قرآن را از پدرم و از شوهرم علی بهتر می‌دانید.[7] حضرت زهرا3 خطاب به خلیفه می‌فرمایند: این شتر خلافت را بگیر که آماده سواری است و دیگر هیچ مزاحمی نداری. افسارش در دستت و جهازش آماده است. بگیر و بتاز تا روزی که خدای متعال حق من را از شما بگیرد.

 


[1] . سوره مائده، آیه 50.

[2] . سوره مائده، آیه 50.

[3] . سوره مریم، آیه 5 و6.

[4] . سوره انفال، آیه 75.

[5] . سوره انفال، آیه 75.

[6] . سوره بقره، آیه 180.

[7] . در بعضی از نسخه‌ها در ادامه این مطالب می‌فرمایند: «فدونكها مخطومة مزمومه مرحولة تلقاك یوم حشرك»؛ وقتی می‌خواهند شتر را رام کنند چیزی در بینی‌اش می‌اندازند و افسارش را به آن می‌بندند. به چیزی که در بینی شتر انداخته‌اند خطام و به شتری که در بینی‌اش خطام انداخته‌اند، مخطومه گویند. به شتری که آماده سواری و رحل است، مرحوله و به افسارش زمام گویند. به شتری که افسارش آماده است، مزمومه می‌گویند.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: