يكى ديگر از دليلهاى فرار ابوبكر و عمر در جنگ احد، اعترافى است كه عمر بن الخطاب در زمان خلافتش كرده است. ابومظفر كنانى در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبى در الإستذكار نوشتهاند:
«اسماعيل بن عمر مىگويد: هنگامى كه عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند، طلحهٔ بن عبيد الله با يك نفر از بنى تميم آمد و درخواست نام نويسى كرد، مردى از انصار با جوانى نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت. عمر پرسيد: اين پسر كيست؟ گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار درهم تعيين كرد.
طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش. براى آنان نيز هر كدام
ششصد درهم تعيين كرد. طلحه گفت: مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديدهام.عمر گفت: فكر مىكنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در يك سطح و اندازه بايد قرار دهم؟ روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبكر آمد و ما دو نفر از كشته شدن رسول خدا صحبت مىكرديم، به ما گفت: چرا نشستهايد، اگر رسول خدا كشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلكه او زنده است و نمىميرد. سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، دشمن، بيست ضربه بر سينه و صورت وى وارد كرد كه سرانجام به شهادت رسيد.»[1]
[1] . الكناني، أسامهٔ بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584 هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛
النمري القرطبي، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463 هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلميهٔ، بيروت، الطبعهٔ: الأولى، 2000 م .