با این همه باید گفت که: «معیار حساب هر کار، فرجامش میباشد». با کمال تأسف هوای ملک و ریاست مجال نداد که به یاری دختر پیامبر، صدیقهی طاهره3 برخیزند، بجاست که خاتمهی این گفتار غمبار را با سخنان فقید سعید، شهید آیهٔ الله علامه سید محمّد باقر صدر ـ رضوان الله تعالی علیه ـ پایان دهیم:
«اما انصار در سبک شمردن و کم ارج ساختن نصوص نبوی در خلافت بلافصل مولای متقیان بر همه مسلمانان سبقت گرفتند، وقاحت و بی شرمی، کار آنان را به جایی رساند که دست به تشکیل شورایی در سقیفهی بنیساعده زدند، تا در آنجا به یکی از انصار دست بیعت بدهند! و برای مولای متقیان7 در به دست آوردن حق مشروع و وظیفهی الهی و آوردن شهود هیچ راهی و سپاهی باقی نگذاردند، زیرا اگر با بیعت سابق، شاهدان علی7 را تصدیق مینمودند، بر خود اتهام تناقضگویی را در یک روز، حتمی و مسجل میکردند، و هرگز آنان زیر بار چنین کاری نمیرفتند، هر چند در آن مجلس شورا (سقیفه بنیساعده) گروه اوس با ابوبکر بیعت کردند، و گروه دیگر میگفتند: ما تن به جز خلافت علی7 نمیدهیم، و خود این برخورد ایجاد تفرقه و اختلافافکنی بود، اما با این همه به تناقضگویی اولی نمیرسد، زیرا معنای مجلس مشورت بالطبع، یعنی کار خلافت باید با انتخاب انجام شود و نصّی در این موضوع نیست.»[1]
مضحکتر آن که بعضی از آن اشقیا عذر و بهانه آوردند که یا اباالحسن! اگر این گفتارها و احتجاجها را قبل از بیعت با ما میکردی، ما هرگز از بیعت تو شانه خالی نمیکردیم و به جان و دل میپذیرفتیم! سبحان الله! شکستن عهد الهی و غدیر را به آسانی نادیده گرفته، و به خود اجازهی شکستن بیعت با انسانی ظلوم و جهول را نمیدادند! «در روز قیامت علاوه بر به دوش کشیدن گناهان سنگین خود، گرانی گناهان دیگران را بر دوش خود خواهند کشید، و از آنچه عمل کردهاند بازخواست خواهند شد.»[2]
هدف از جملههای: «ای گروه سرشناس و با نفوذ، بازوان دین و آیین، نگهبانان اسلام، شما به نبرد و دلیری متصف هستید، برگزیدگان و انتخاب شدهها، نیکان برگزیده شده»، تهییج آنان با ذکر سابقههای درخشانی است که انصار (بنیقیله) دارند، که چه شد با آن همه سوابق، این چنین به خاموشی و بازنشستن از گرفتن حق گرایش کردید؟ آیا رسول خدا، پدرم نمیفرمود: و رعایت و نگهداری و احترام شخص پس از درگذشت، در رفتار با بازماندگانش معلوم میگردد!؟
مبادا چنین باشد! که آنچه در دل داشتید، تحت نفوذ و قدرت و عظمت شخصیت وی قرار گرفته بودید و عقده و خشمهای درونی خود را نمیتوانستید آشکار نمایید، هم اکنون با فقدان آن بزرگوار، آن خشمها و کینهها را در اهل بیت ـ که وجود تداومی آن بزرگوار میباشند ـ خالی میکنید، و چه زود این عقدهها منفجر شد! و برخلاف تأکیدهای پدرم رسول الله6 در حق اهل بیت، در کوبیدن و برگرداندن خلافت از محور اصلی و آسمانی خود و قرار دادن آن به مشورت و انتخاب پرداختید، و به اسم جلوگیری از فتنه، شما را در فتنهها انداختند!
سپس میفرماید: در شما استعداد قیام علیه حکومت جائر موجود است. اینک در شما نیروی قیام برای برانداختن حکومت جائر و غاصب موجود است، به دلیل اینکه شما بودید که پیرامون بنیانگذار اسلام را گرفتید، هم اکنون لازم است که اطراف وجود امتدادی او (مولای متقیان) را بگیرید، و اسلحه را، تا کار را تمام نکرده و صحنهی اسلام را از لوث وجود منافقان پاک نکردهاید، زمین نگذاشته و آرام نگیرید؛ و از طرفی شما انصار، جنگ آزموده و خود پخته، و صحنههای حساس نبرد دیده میباشید.
آن همه تحمل رنج و مشقت در زیر فرمان ما، كه کار ما فرماندهی، و کار شما فرمانبری بود، حال چه شد!؟ کجا رفت آن مجاهدتها، آن جانفشانیها که در نتیجهاش گردش آسیای اسلام به خاموشی کفر گرایید!؟ اکنون هم همان زمینهی شرک و کفر به صورت اسلام جلوهگری میکند، پس موجبات قیام و انقلاب کاملا موجود است.
با آن همه سوابق درخشان، ممکن است عذر بیاورند، که بنا به دلایلی نمیتوانستند دست به قیام بزنند، ولی صدیقهی طاهره3 این عذرها را موجه نمیدانند. یکی از آن عذرها ممکن است نبودن و مطرح نکردن صاحب حق، حقوق خود را باشد، چون در آن جلسه حاضر نبود، در پاسخ میفرمایند: چگونه میتواند عدم حضور عذر باشد، در حالی که شما میبینید و میشنوید، و در مجلسی که ظلم به من میرود آگاه هستید و فریاد میکنم پاسخ نمیدهید!؟ و نیز ممکن است فقدان زعیم اسلام و از بین رفتن پیامبر گرامی6 را عذر بیاورند، که موجب دهشت و درهم ریختن و پراکندگی افکار شده بود، اما این عذر نیز موجه نبوده و موجب نمیشود که در بازپسگیری حق کوتاهی ورزند. آری، رحلت محمد6 ضایعهی بزرگی بود، رویداد بس بزرگ و سستی آن وسعت یافته، و موجی است که شکافی بس فراخ در پهنهی وجود انداخت.
درست است که برای این حادثه نظیری نمیتوان یافت، زیرا حرمت خاندان پیامبر که آیهی تطهیر دربارهی آنان نازل شده بود از میان رفت، ولی با تصدیق بزرگی مصیبت، این نیز نمیتواند عذر موجه باشد؛ چه اینکه این حادثه، بُعد دیگر قرآنی دارد که عذر کوتاه آمدن آنان را ناموجه میکند، و آن معیار قرآنی عبارت است از: در قرآن آیهای است که به هنگام شکست مسلمانان در جنگ احد، در اثر تخلف از فرمان پیامبر6 به تفصیلی که در تفاسیر و کتابهای تاریخ آمده، نازل شده؛ یکی از مشرکین با صدای بلند فریاد زد:
توجه! محمد کشته شد. این شایعهی دروغین تأثیر نامطلوبی در روحیهی رزمندگان اسلام به جای گذاشت، برای این حادثه به جهت خودسازی مسلمانها آیه نازل شد: ﴿وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾[3] محمد6 جز پیامآوری بیش نیست که پیش از او رسولان دیگر درگذشتهاند (وی نیز به همان سنت، دیر یا زود درخواهد گذشت) حال اگر این سنت حتمی الهی در حق وی جاری شد و از دنیا رفت و یا کشته شد، آیا شما با مرگ او به دوران پیش بازگشته و به جاهلیت خود بازگشت خواهید نمود!؟
پیام و روح آیه این است، شما باید تربیت یافتگان قرآن باشید، قرآن در مقابله با هر حادثهای که پیش میآید، هر چند سهمگین باشد دستورالعملی دارد، و آن اینکه هر چند در نظام دین الهی، حتما محور و قطب الهی لازم و بایسته است، با این همه مسلمانان باید آن چنان باشند که اگر آن محور از دست رفت، آنان همچنان پابرجا باشند، و نمیبایست با انتشار شایعهی درگذشت و کشته شدن رسول، این چنین از هم پاشیده گردند، و بر فرض چنین اتفاقی افتاده بود، میبایست شما تا به دست آوردن پیروزی نهایی، به گرمی هر چه بیشتر به جنگ ادامه میدادید، که اگر بیگانهای به صحنهی جنگ بی خبرانه وارد میشد، اصلا احساس نمیکرد که زعمیم خودشان را از دست دادهاند. مسلما اگر ایمان شما راسخ و پابرجا بود، هرگز مرتکب این گناه بزرگ (پشت به جنگ کردن) نمیشدید، کجا مانده که به آن زودی پا به فرار بگذارید! پس شما شخصپرست بودهاید، نه خداپرست!
صدیقهی طاهره، شریکهٔ القرآن3 میفرماید: اکنون همان صحنه تکرار شده، فرقی که هست، در گذشته مرگ رسول خدا6 شایعهای بیش نبود، اما این بار واقعیت دارد، در آن صحنه دشمن بی نقاب در معرکهی جنگ بود، اما این دفعه دشمن با نقاب اسلام در صحنه است و با نقاب اسلام معرکه گردانی میکند. پس به حکم آیهی شریفه، هر چند قائد و زعیم را مرگ فراگرفته و از این بعد مصیبتی بس سنگین عاید مسلمانها گشته، ولی از نظر بعد دیگر، شما باید به پیکار خود ادامه دهید، چه اینکه به مفاد و در برانداختن حکومت جور کوتاهی نکنید.
سپس میفرماید: «تا اینکه به وسیلهی ما آسیاب اسلام به راه افتاد». با آن همه شجاعت و دلاوری و جانفشانی انصار، بر طبق قاعده باید میفرمود: «دارت بکم رحی الاسلام؛ به وسیلهی شما آسیاب اسلام به راه افتاد» ولی چنین نفرمود، بلکه فرمود: به وسیلهی ما آسیاب اسلام به راه افتاد. شاید نکتهی آن این است که هر چند انصار جانفشانیهای بسیار نمودند، ولی با استقامت و پایمردی مولای متقیان7، کار جنگ خاتمه پیدا کرد.
[1] . فدک، ص 83 ، شهید محمدباقر صدر.
[2] . سوره عنکبوت، آیه 13.
[3] . سوره آل عمران، آیه 144.