خشونت و تندخويى جزو سرشت او شده بود و شايد غير از آن را براى خود نقص مى دانست.
ابن ابى الحديد معتزلى، در معرفى وى مى نويسد:
عمر بسيار تندخو، (گستاخ) نامهربان و بد برخورد بود. او پيوسته عبوس و ترش رو بود و باورش اين بود كه اين تندخويىها فضيلت است و خلاف آن نقص و عيب است.[1]
محمد بن سعد، در الطبقات الكبرى مىنويسد:
نخستين سخنى كه عمر بن الخطاب هنگام قرار گرفتن بر منبر مىگفت اين بود:
خدايا من تندخويم؛ پس مرا نرم و ملايم قرار ده! و من ضعيفم؛ پس مرا قوى ساز! و من بخيلم؛ پس مرا سخى گردان.[2]
امير مؤمنان علي7 نيز در خطبه شقشقيّه (خطبه سوّم نهج البلاغه) با اشاره به همين نكته مى فرمايد:
ابوبكر خلافت را در ناحيهاى خشن و سنگلاخ قرار داد؛ زيرا عمر، سخنش تند و ملاقات با او رنج آور و اشتباهش زياد و عذرخواهياش بسيار بود.
[1] . إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبهٔ الله بن محمد بن محمد (متوفاي 655 هـ)، شرح نهج البلاغهٔ، ج 6، ص 372، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلميهٔ ـ بيروت، لبنان، الطبعهٔ: الأولى، 1418 هـ ـ 1998م.
[2] . الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي 230 هـ )، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 274، ناشر: دار صادر ـ بيروت.