بخارى مىنويسد:
عمر مىگويد: عبد الله بن ابوسلول از دنيا رفت، رسول خدا6 را براى اقامه نماز ميّت صدا زدند. هنگامى كه آن حضرت به نماز ايستاد، جلو رفتم و گفتم: تو بر كسى نماز مىخوانى كه در فلان روز چنين و چنان گفت؟ سپس كارهاى زشت او را يادآور شدم. رسول خدا6 لبخندى زد و فرمود: «از من دور شو» ولى من پافشارى مىكردم تا اين كه فرمود: «بين نماز خواندن و نخواندن متحير شدم و من نماز خواندن بر وى را انتخاب كردم و اگر بدانم كه آمرزيده مىشود بيش از هفتاد بار بر وى نماز خواهم خواند.. . عمر مىگويد: پس از اين حادثه بر جرأت خودم نسبت به رسول خدا تعجب مىكردم!!!.»[1]
بخارى در روايت ديگرى مىنويسد:
رسول خدا6 به پسر عبد الله بن اُبىّ فرمود: اجازه بده بر پدرت نماز بخوانم، او هم اجازه داد. هنگامى كه حضرت مىخواست نماز بخواند، عمر پيامبر را كشيد و گفت: مگر خداوند تو را از نماز خواندن بر منافقان نهى نكرده است؟!.[2]
و در روايت سوم آمده است:
پيامبر ايستاد تا بر جنازه او نماز بخواند، عمر لباس پيامبر را كشيد و گفت: بر او كه منافق است نماز مىخوانى؟ در حالى كه خداوند تو را نهى كرده است كه براى آنها استغفار كني.[3]
آيا اين روش نشان دهنده برخورد نا درست با رسول خدا6 نيست؟ و آيا عمر بن خطاب احكام شرعى را از بنيانگذار آن بهتر مىدانسته است؟ وآيا او مىتوانست براى رسول خدا6 تعيين تكليف كند؟
روشن است كه رسول خدا6 عملى را بدون اذن الهى انجام نمى دهد و هر عمل و سخن و سيره اش منشأ وحيانى دارد.
«بگو: من تنها از چيزى پيروى مىكنم كه بر من وحى مىشود اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيّتى كه ايمان مىآورند.»[4]
طبق آموزههاى قرآن كريم، مسلمانان حقّ اعتراض به عمل و رفتار رسول خدا6 را ندارند. قرآن كريم میفرمايد:
«هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش فرمانى صادر كنند، اختيارى در كار خود داشته باشند و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.»[5]
اما در عين حال مىبينيم كه خليفه دوم در موارد بسيارى به عمل و رفتار رسول خدا6 شديداً اعتراض مىكند.
[1] . البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي 256 هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 459، 1300، كتاب الجنائز، ب 85، باب مَا يُكْرَهُ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَالاِسْتِغْفَارِ لِلْمُشْرِكِينَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1407 ـ 1987 .
[2] . البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي 256 هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 427، ح 1210، كِتَاب الْجَنَائِزِ، بَاب الْكَفَنِ في الْقَمِيصِ الذي يُكَفُّ أو لَا يُكَفُّ وَ مَنْ كُفِّنَ بِغَيْرِ قَمِيصٍ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1407 ـ 1987 .
[3] . البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي 256 هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1716، ح 4395، كتاب التفسير، باب وَ لا تُصَلِّ على أَحَدٍ منهم مَاتَ أَبَدًا وَ لا تَقُمْ على قَبْرِهِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1407 ـ 1987 .
[4] . سوره الاعراف، آیه 203.