ابن ابی الحدید از کتاب سقیفه جوهری نقل میکند که: چگونه ابوبکر به مولی المتقین علی7 جسارت نمود و گفت: «روباهی است که دمش را شاهد میآورد!»
سپس گفت: «از زنان و از ضعیفان طلب کمک و یاری میکنند!».[1]
با دقت در این گفتار روشن میشود که ابوبکر صدیقهی طاهره را که سیده نساء العالمین من الاولین و الآخرین است، یک فرد عادی از زنها به حساب آورده و از آن بزرگوار به عنوان «ضعفه: ناتوانان» یاد میکند. این برداشت واقعی خلیفه است، حال چگونه شد که در این مقام بدین سان تواضع و فروتنی نشان میدهد و با «انت یا خیرهٔ النساء!» خطاب میکند!؟ این نیست مگر یک مکر و حیله و فریب.
وی با این کلمات متواضعانه و تعریف و تمجید ظاهری و منافقانه میخواهد عواطف مسلمانان را علیه صدیقهی طاهره3 بسیج نماید، میخواهد بگوید: پدر بزرگوار شما آن گونه به مؤمنان رحیم و رؤوف بود، حال چه شد که شما اکنون برخلاف رویهی پدر مهربان، مهاجران و به ویژه انصار را سرزنش کرده و میکوبی!؟ پس از این برخورد دوگانه کاملا روشن میشود، واقعیت چهره همان است که ابن ابی الحدید از جوهری نقل میکند، و این تواضع و فروتنی همه ساختگی است. اگر چه در واقع صدیقهی طاهره3 همان گونه و بلکه بالاتر از آن هست که خلیفه میگفت، ولی برخورد خلیفه در مقابلهی دوم منافقانه بود و به اصطلاح کذب مجزی داشت.
مانند این سخن در قرآن آمده، دربارهی منافقان خدا میفرماید: «﴿وَ اللَّـهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّـهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ﴾؛[2] محققا خدا میداند که شما رسول او هستید، و خدا گواه است که مناققان دروغ میگویند.» خلیفهی اول در این برخورد میخواهد به مردم بفهماند که وی جز ارادت و اخلاص به خاندان وحی و نبوت چیزی در ضمیر ندارد، و از خلق عظیم رسول اکرم6 یاد میکند، تا این نکته را برساند که شما بر خلاف رأفت پیامبر، چرا سوابق مجاهدت و جانفشانیهای انصار را فراموش کرده، این گونه آنان را سرزنش میکنید!؟ خطاب عتاب آمیز صدیقهی طاهره را که از کانون محبت سرچشمه گرفته بود و هدفی جز دلسوزی و غمخواری امت نبود، به صورت قدرناشناسی از مجاهدان صدر اسلام منعکس سازد، و به این گفتار دلسوزانه رنگ حق نشناسی بدهد، و با تأکید به اینکه غرضی جز اجرای فرمان رسول الله6 نیست و هرگز قصد خیانت و عداوت با خاندانش را ندارد، و روایتی را که به رسول اکرم6 نسبت میدهد، با کمال صدق و صفا بوده و از راه صمیمیت به امت پدرش میباشد، تا شک و تردید را از قلبهای مسلمانان نسبت به روایتی که نقل میکند برطرف سازد، و برای اثبات اینکه در دل غرض و مرضی ندارد، مال خود را به سیدهٔ النساء پیشکش میکند.
این هم نیرنگ دیگری است، زیرا خود ابوبکر نیک میداند که زهرای طاهره3 تربیت شدهی پدر بزرگوارش و پارهی تن او میباشد و هرگز زیر بار منت
این چنینی نمیرود؛ وانگهی، اگر این پیشکش از روی صفا و صمیمیت بود
بهتر بود که آن را به مسلمانان میداد و از حق فاطمهی اطهر3 حاتم بخشی نمینمود.
سپس جهت پذیرایی از مردم میگوید: اخذ فدک تصمیم فردی نبود و مسلمانان اجماع کردند. سبحان الله! در کدام تاریخ نوشته شده که غصب فدک به آراء عمومی گذارده شده و همه مسلمانان به غصب آن رأی داده باشند!؟ در حالی که این توطئه تصمیم افراد خاص و باند حاکم بود و بر اساس آن انجام گرفت و هیچ یک از مسلمانان از آن خبردار نبودند، و اگر روایتی که خلیفه نقل میکند درست باشد، چنانچه با قسم غلیظ یاد میکند، دیگر چه نیازی به اجماع مسلمانان است؟ چه اینکه اطاعت از رسول اکرم6 طبق آیه شریفه؛﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ، وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؛ «آنچه از امری که رسول خدا برای شما میآورد پذیرفته، و آنچه راکه نهی میکند، از آن دوری کنید.» واجب است.
همچنین به مقتضای قول رسول اکرم6 که فرمود: «الکذب ریبه و الصدق طمأنینه؛ در دروغ، شک و تردید و در راست، آرامش و سکون است» معلوم است که باطن خلیفه از این روایت متزلزل است. و ممکن است کسی در مقام انکار بیاید و بگوید: غیر از خلیفه کسی این حدیث را از پیامبر اکرم6 نقل نکرده؛ برای جلوگیری و دفع این سؤال مقدر، با اظهار اعتماد به مردم و شرکت آنان در تصمیم گیری کلی، زبان آنان را بسته و کسی لب به اعتراض نگشاید، زیرا با وجود روایت از رسول اکرم6 نیازی به ارائه سند دیگری نیست، و اجماع و اتفاق، در صورتی حجیت دارد که سند دیگری نباشد.
لازم است درباره روایتی که ابوبکر نقل میکند در دو مقام بحث کنیم:
اول: سند روایت، دوم متن روایت.
[1] . شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 214.
[2] . سوره منافقون، آیه 1.