borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»
فریب‌کاری برای خنثی کردن تأثیر سخنان فاطمه

ابوبكر خطاب به حضرت زهرا3 شروع به صحبت کرد و گفت: ای دختر رسول خدا! پدر تو نسبت به مؤمنین بسیار مهربان بود و بزرگوارانه رفتار می‌کرد و البته نسبت به کافران و دشمنان عذابی دردناک بود و با آن‌ها سرسختی می‌کرد. ابوبکر قصد دارد به این وسیله به اصطلاح عصبانیت حضرت را فرو بنشاند و بگوید شما باید مثل پدرتان با مهربانی با ما رفتار کنید و سخنان تند و سخت به زبان نیاورید.

وقتی نسب پدرتان را بررسی کنیم می‌یابیم؛ که ایشان پدرشماست نه پدر سایر زنان. یعنی؛ شما که انتساب به او دارید اولی هستی که از او پیروی کنید. او برادر همسر شما بود نه برادر سایر دوستان. شوهر تو پیغمبر را بر هر دوستی مقدم داشت و در هر کار سختی به او کمک کرد.[1] هر کس دوست شما باشد سعادتمند و هر کس با شما دشمنی کند اهل شقاوت و بدبختی و دور از رحمت خداست. شما تیره پاک پیغمبر و برگزیدگان خدا و راهنمای ما بر کارهای خوب هستید. شما راه ما به سوی بهشتید.

مقصود وی از این سخنان این بود که آن حالت هیجانی مردم را آرام کند. هیجانی که معنایش این بود؛ که برخورد حضرت زهرا با این‌ها برخورد خصمانه است و این‌ها دشمن اهل‌بیت هستند.

شما ‌ای خانمی که بهترین زنان جهان و دختر بهترین پیامبران هستید! سخنان شما همه صدق است. شما در فراوانی عقل از دیگران سبقت گرفته‌اید (ما معترفیم که سخنان شما سخنان سبکی نبود) و کسی حق ندارد، حق شما را سلب کند و کسی گفتار راست شما را نفی نمی‌کند.

این سخنان وی تا این‌جا برای آرام کردن جوّ بود تا مردم احساس کنند که محیط دوستانه‌ای است. بعد به مسأله اصلی پرداخت. مسأله این بود که حضرت زهرا3 بعد از داستان انتخاب به اصطلاح خلیفه، با بیانات محکم و متعدد، عملکرد دستگاه خلافت را زیر سؤال بردند و به بهانه غصب فدک، بی‌کفایتی آن‌ها را نشان دادند.

از این پس، طرف مقابل حضرت در صدد بر می‌آید که برای کار خود استدلالی بیاورد و وانمود کند که کار من صحیح بوده است. وقتی جو آرام شد و او می‌خواست حقانیت خودش را به اصطلاح اثبات کند به خدا قسم خورد که من با رأی پیغمبر مخالفت نکردم و بی‌اذن پیغمبر هیچ کاری انجام ندادم! این یک مثل شایعی در زبان عربی است. می‌گویند: «راهنمای کاروان به کاروانیان دروغ نمی‌گوید.»

مقصود وی این بود که: من الان راهنمای این امت هستم و من به شما دروغ نمی‌گویم. قسم هم خورد که این حرفی که می‌زنم درست است. من خدا را شاهد می‌گیرم که از پیغمبر شنیدم که فرمود: ما گروه انبیا نه طلایی و نقره‌ای به ارث می‌گذاریم و نه خانه‌ای و زمین مزروعی. ارث ما کتاب، حکمت، علم و نبوت است. ارث ما مال نیست.

اگر مالی از ما باقی بماند هر کس بعد از ما ولی امر شد اختیار دارد هر طور که می‌خواهد در آن تصرف کند. و ما آن چیزی که منظور شماست (مزرعه فدک) را برای تهیه اسب و سلاح قرار دادیم تا مسلمانان از آن‌ در جنگ استفاده کنند و با کفار بجنگند و با آشوب‌گران و فتنه‌گران داخلی مبارزه کنند. و همه این کارها به اجماع مسلمین انجام شد. من در این رأی تنها نبودم و استبداد به خرج ندادم، که فقط به رأی خودم عمل کنم.

تا این‌جا دو نقش ایفا شد؛ یک نقش برای آرام کردن مردم و نقش دیگر، القاء این مطلب که کارهای من بر طبق وظیفه‌ای بوده که تشخیص دادم آن هم، نه تنها به رأی خودم بلکه همه مسلمانان با نظر من موافق بودند. نکته سومی که می‌گوید؛ این است، که اگر من می‌خواستم حق شما را بگیرم آنچه که تصرف کرده بودم را برای خودم صرف می‌کردم ولی من آن را در اختیار مسلمانان گذاشتم. سپس پا را فراتر می‌گذارد و می‌گوید: من اموال خودم را در اختیار شما قرار می‌دهم تا هر کاری که می‌خواهید با آن انجام دهید. فدک مال مسلمانان است اما اموال من به خودم مربوط است. این حال من است و این هم اموالم. همه این‌ها مال تو و در اختیار تو باشد. کسی این اموال را از شما منع نمی‌کند و این اموال را ما برای خودمان ذخیره نخواهیم کرد.

تو برای امت پدرت یک بانوی بزرگوار و سالار هستی. درخت پاکی هستی که فرزندانت شاخ و برگ‌های آن درخت هستند. ما آن‌چه مزایای شماست از شما منع نخواهیم کرد. ماچیزی از اصل شما و آن‌چه مربوط به شاخه‌های این درخت است نخواهیم کاست. حکم شما در اموالی که در اختیار من است نافذ خواهد بود. آیا گمان می‌کنی؛ من که اموال خودم را در اختیار تو قرار می‌دهم، آن چیزی را که پدرت برای تو قرار داده دریغ بدارم؟ من طبق آن روایتی که از پدرت شنیدم باید آنچه مقصود شماست را صرف مصالح مسلمین کنم!

 


[1] . البته احتمال دارد ضمیر به پیامبر برگردد؛ یعنی پیغمبر علی را بر دیگران مقدم می‌داشت و همیشه به او کمک می‌کرد.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: