نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، معانی و اصطلاحات مختلف کفر و شرک است. اینکه گفته میشود: کار انسان در اثر اصرار بر گناه به کفر کشیده میشود معنایش این نیست که صراحتاً خدا، پیغمبر و معاد را انکار کند؛ البته گاهی ممکن است به اینجا هم کشیده شود. همانطور که در زمان خودمان هم دیدیم کسانی را که اهل عبادت بودند، اما متأسفانه کارشان به آنجا کشید که همه چیز را مورد تشکیک قرار دادند؛ حتی تصریح کردند که هیچ دلیلی عقلی بر وجود خدا نداریم.
ولی لازمه هر کفری این نیست که انسان به طور صریح، خدا، پیغمبر و دین را انکار کند؛ بلکه کفر دو معنای مهم دارد که باید همیشه به خاطر داشته باشیم:
یک معنای فقهی کفر؛ در مقابل اسلام است. هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و جان و مالش محفوظ است. اسلام ظاهری فقهی با شهادتین ثابت میشود و لازمه آن این است که در ظاهر احکام اسلام برای شخص جاری میشود. مثلاً بدنش پاک است و میتوان با او ازدواج کرد و. .. . آن کفری که موجب نجس شدن میشود انکار شهادتین است یا آنچه منجر به انکار شهادتین میشود؛ یعنی انکار ضروریاتی که شخص انکار کننده میداند این انکار به انکار رسالت برمیگردد.
معنای دوم؛ کفر در مقابل ایمان است. در این معنا، هم کفر و هم ایمان اموری قلبی هستند. نتیجه این ایمان، نجات در آخرت است. اگر مسلمان در دل باور داشت که آنچه پیغمبر از طرف خدا آورده حق است و به هیچ یک از احکام خدا شک نکرد، او مؤمن واقعی است.
اما اگر در دل یکی از احکام خدا را قبول نداشته باشد مصداقی از این آیه شریفه میشود که میفرماید: «به بعضی مطالب ایمان داریم و برخی را قبول نداریم!»[1] قرآن درباره اینان میفرماید: «اینان در حقیقت کافرند»[2]
ایمان قلبی این است؛ که انسان هر چه را خدا فرموده است، از عمق دل قبول داشته باشد، چه امر خدا را به طور تفصیل بداند و چه نداند. ممکن است انسان به طور تفصیلی امر خدا را نداند اما معتقد باشد که هر چه خدا گفته همان حق است. در این موارد است که خیلیها کم میآورند و نمیتوانند برخی احکام را قلباً بپذیرند. چنین کسانی باطناً کافرند؛ چراکه برخی از احکام خدا را قبول نکردهاند. ایمان واقعی پذیرفتن همه «ما انزلالله» است.
در آنجا که حضرت میفرماید: ﴿إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّـهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ﴾، اولاً این طور نیست که در اینجا آیهای را بیمناسبت خوانده باشند؛ بلکه مقصود حضرت این است که من برای شما احساس خطر کفر میکنم. این کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی با اصرار بر این عمل، دیگر در آخرت اهل نجات نخواهید بود، گر چه در ظاهر مسلمان محسوب میشوید و جان و مالتان محفوظ است. همانطور که در صدر اسلام، با منافقان به همین گونه رفتار میشد.
قرآن در بسیاری از آیات صریحاً میگوید که: منافقان ایمان ندارند و صرفاً مدعی ایمان هستند؛ «خدا شهادت میدهد که آنها دروغ میگویند.»[3] اما در هیچ جای تاریخ نیامده است که پیغمبر منافقین را بیرون کرده باشند؛ چرا که اسلام ظاهری غیر از کفر باطنی است.
در امور مستحبی؛ اگر کسی بداند عملی مستحب است اما هیچگاه آن عمل را انجام ندهد، ضرری به ایمانش نمیخورد؛ اما اگر گفت: «من این عمل مستحبی
را قبول ندارم!» این کفر باطنی است. حال، که انکار یک حکم مستحبی موجب کفر میشود، آیا انکار امری که پیغمبر در حضور همه مسلمانان برای آن بیعت گرفته است موجب کفر نمیشود؟! مقصود حضرت زهرا3 چنین کفری است.
[1] . سوره نساء، آیه 150.
[2] . سوره نساء آیه 151.
[3] . سوره توبه، آیه 107.