آیا عدالت عین حق است و این دو لفظ دارای یک مفهوم و از قبیل الفاظ مترادف هستند؟ شکی نیست که این دو لفظ، خیلی به هم نزدیک هستند و در بسیاری از اوقات در ردیف و یا به جای هم به کار میروند در اینجا به بخش پنجم نامه امیرالمؤمنین7 خطاب به مالک اشتر توجه کنید:
وَ لْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطَهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمَّهَا فِي الْعَدْلِ، وَ أَجْمَعَهَا لِرَضیٰ لِلرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سَخَطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَا الْخَاصَّةِ، وَ إِنَّ سَخَطَ الْـخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَا الْعَامَّةِ، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَ أَقَلَّ لَهُ مَعُونَةً فِي الْبَلَاءِ، وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ، وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ، وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ، وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ. وَ إِنَّمَا عِمادُ الدِّينِ، وَ جِمَاعُ الْـمُسْلِمِينَ، وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ، الْعَامَّةِ مِنَ الْأُمَّةِ، فَلْيَكُنْ صَغْوُكَ لَهُمْ، وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ.
ترجمه:
«باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که در جهت رعایت حق از همه کاملتر و از نظر عدالت شاملتر و از نظر رضایت عمومی مردم جامعتر باشد، زیرا خشم توده مردم، خشنودی خواص (اقلیت پر توقع) را بی اثر میسازد؛ اما ناخشنودی خاصان با رضایت عامه مردم بخشوده و جبران پذیر است.
و (بدان که) هیچ کس از رعایا از نظر هزینههای زندگی در حالت آرامش و صلح، بر والی سنگینتر و به هنگام بروز مشکلات، کم یاریتر از خواص (از خود راضی و پر توقع) نیست. آنها در برابر انصاف (و رعایت حقوق مساوی بین شهروندان) از همه ناخشنودترند، و به هنگام درخواست (چیزی از حکومت) از همه اصرار کنندهتر، و در برابر عطا و بخشش کم سپاسترند، و به هنگام منع (از خواستههایشان) دیرتر پذیرای عذر میشوند. و به هنگام رویارویی با مشکلات روزگار صبر و استقامت آنها از همه کمتر است. و (بدان) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروی دفاعی در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند، بنابراین گوش به سوی آنها فرا ده و توجه به آنها داشته باش.»
شرح و تفسیر
امام 7 در این فقره به نکته مهمی میپردازد؛ که در حیات امروز بشر و شکل گیری حکومتها، اثرش از هر زمان آشکارتر است. میفرماید: «باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که در جهت رعایت حق از همه کاملتر و از نظر عدالت شاملتر و از نظر رضایت عمومی مردم جامعتر باشد»؛
بدیهی است قوانین و مقرراتی که دارای این سه ویژگیباشند: هم از نظر حفظ حقوق، جامعتر و هم از نظر رعایت عدالت شاملتر و هم رضایت تودههای مردم را بهتر جلب کند، مورد رضای خدا و خلق است و هنگامی که خداوند از حکومتی راضی و خلق خدا از آن خشنود باشند، دوام و بقای آن تضمین شده است.
از آنجا که مفهوم این سخن آن است که مهم رضایت اکثریت مردم است نه اقلیتی ثروتمند و خود خواه که همواره در حاشیه حکومتها زندگی میکنند.
در ادامه این سخن میفرماید: «زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص (اقلیت پر توقع) را بی اثر میسازد اما ناخشنودی خاصان با رضایت عامه مردم بخشوده و جبرانپذیر است»؛
پیغمبر اسلام و علی7، سعی داشتند همواره جانب تودههای محروم و متوسط جامعه را بگیرند و به مخالفت خواص که منافع خود را در خطر میدیدند اعتنا نکنند.
این همان چیزی است که امروز به دموکراسی مردمی یا دموکراسی دینی یا مردمسالاری دینی از آن یاد میشود، هر چند گاهی تنها به الفاظ قناعت میکنند، و به واقعیات توجه ندارند و در واقع مفهومی قدیمی است که در قالب الفاظ جدید ریخته شده است.
از آنجا که این مسأله دارای اهمیت زیادی است، امام7 در ادامه این سخن به شرح بیشتری پرداخته و انگشت روی جزئیات مسأله میگذارد و صفات آن گروه از خواص و همچنین ویژگیهای تودههای زحمت کش جامعه را به تفصیل بر میشمارد. نخست به سراغ صفات نکوهیده خواص از خود راضی میرود و هفت ویژگی برای آنها ذکر میکند:
در اوّلین و دومین صفت میفرماید: «و (بدان که) هیچ کس از رعایا از نظر هزینههای زندگی در حالت آرامش و صلح، بر والی سنگینتر و به هنگام بروز مشکلات، کم یاریتر از خواص (از خود رضای و پر توقع) نیست»؛
آنها از والی توقعات بسیار و خواستههای بی شمار دارند و کیسههایی برای منافع خود دوختهاند که به این آسانی پر نمیشود و به عکس به هنگام بروز مشکلات خود را کنار میکشند و چنین میپندارند که حفظ کشور و ایثار و فداکاری در راه آن بر عهده تودههای مردم است؛ آنها قشر ممتازی هستند که فقط باید نظارت کنند و نظر دهند.
در سومین صفت میفرماید: «آنها در برابر انصاف (و رعایت حقوق مساوی بین شهروندان) از همه ناخشنودترند»؛
زیرا خود را قشر ممتازی میدانند که نباید با دیگران در هیچ برنامهای در یک صف قرار گیرند.
در چهارمین وصف میافزاید: «و به هنگام درخواست (چیزی از حکومت) از همه اصرار کنندهترند»؛
زیرا خود را طلبکار میدانند و اضافه بر این به زمامداران نزدیکند و میتوانند خواسته خود را مکرر در مکرر عنوان کنند. به خلاف تودههای مردم که خواستههای خود را با اصرار بسیار کمتری همراه میسازند و اصولا دسترسی چندان به حاکمان ندارند.
در پنجمین و ششمین وصف میفرماید: «و در برابر عطا و بخشش، کم سپاسترند و به هنگام منع (از خواستههایشان)، دیرتر پذیرای عذر میشوند»؛
چرا که عطا و بخشش را خدمتی از ناحیه حاکم نمیبینند، بلکه ادای دین میشمرند و در برابر ادای دین نیازی به سپاسگزاری نمیبینند. آنها غالباً چنین میپندارند که اگر حمایت و نظارتشان بر امر حکومت نباشد، حکومت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد، بنابراین آنها حق حیات بر حکومت دارند و هر چه به آنها داده شود کم است.
نیز به همین دلیل اگر خواستههای آنها تأمین نشود کمتر حاضرند عذری را بپذیرند و تمام عذرها را در این زمینه ناموجه میبینند و گاه عذر بدتر از گناه.
در هفتمین و آخرین ویژگی میفرماید: «و به هنگام رویارویی با مشکلات روزگار، صبر و استقامت آنها از همه کمتر است»؛
زیرا آنها در ناز و نعمت پرورش یافته و کمتر با مشکلات روبهرو بوده و هرگز ورزیده و آبدیده نشدهاند بر عکس تودههای زحمتکش جامعه که در لابهلای مشکلات پرورش مییابند و در کوره حوادث قرار میگیرند و همچون فولادی آبدیده محکم میشوند.
اما ویژگیهای تودههای زحمتکش جامعه (و به تعبیر امام7 عامه)، در سه چیز خلاصه شده است؛ میفرماید: «و (بدان) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروی دفاعی در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند، بنابراین گوش به سوی آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش»؛
به یقین اگر حمایت عامه مردم نباشد اصول و فروع دین به فراموشی سپرده میشود و جامعه مسلمانان از هم گسسته میگردد و در برابر هجوم دشمنان، مدافعی نخواهد بود. به همین دلیل، حکومت باید به اقلیت پر ادعای بیاثر، بیاعتنا باشد و تمام توجه خود را به کسانی معطوف دارد که شکوفایی و پیشرفت و بقای دین و دنیا از آنهاست.
از مجموع عبارات امام7 در این فراز از عهدنامه، استفاده میشود که تودههای زحمتکش مردم ده ویژگی دارند که سه ویژگی آن در ذیل گفته شده و هفت وصف دیگر آن به شرح زیر است:
1 ـ هزینه آنها به هنگام آرامش، بر والی سبک است.
2 ـ یاری و کمک آنها در مشکلات بسیار زیاد است.
3 ـ از انصاف و رعایت حقوق یکسان خشنودند.
4 ـ به هنگام تقاضای چیزی از حوائج خود زیاد اصرار نمیورزند.
5 ـ هنگامی که چیزی به آنها هدیه شود شکرگزارند.
6 ـ اگر مانعی برای پذیرفتن خواستههای آنها در کار باشد، عذر پذیرند.
7 ـ در برابر مشکلات روزگار شکیبایی و استقامت فراوان دارند.
نه تنها پیغمبر اکرم6 مأمور بود این گروه را تکیه گاه خود قرار دهد، بلکه تمام انبیای پیشین نیز چنین بودند.
قرآن مجید درباره نوح پیغمبر6 میگوید: «هنگامی که جوانان پاکدل به نوح ایمان آوردند و اطراف او را گرفتند، گروهی از ثروتمندان خودخواه به نوح ایراد کردند که اگر میخواهی ما به تو ایمان آوریم باید این گروه را از دور خود دورسازی و نوح مأمور شد به آنها چنین پاسخ گوید:
و من کسانی را که ایمان آوردهاند (به خاطر شما) از خود طرد نمیکنم، زیرا آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود؛) ولی شما را گروهی میبینم که جهالت به خرج میدهید. ای قوم من! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری میدهد اگر آنها را طرد کنم؟! آیا متذکر نمیشوید».[1]
و در بخشی از خطبه 216 میفرماید:
«فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء».
«هرگاه رعیت حق والی را ادا کند و والی حق رعیت را بپردازد، حق در میان آنها قوی و نیرومند خواهد شد، مسیرهای دین خالی از انحراف میگردد، نشانههای عدالت استوار میشود و سنّتها در مجرای صحیح خویش به کار میافتد و به این ترتیب زمان رو به صلاح میرود و مردم به بقای دولت امیدوار و دشمنان مأیوس خواهند شد»
امام7 در این بخش از خطبه، هفت اثر مهم برای وظیفه شناسی و ادای حق متقابل والی و رعیت بیان فرموده: نخستین آنها عزّت و قدرت است.
و دیگری، هموار شدن مسیرهای دین و کمرنگ شدن بدعتهاست.
سومین اثر، برافراشته شدن پرچم عدالت در کشور اسلامی است.
و چهارم، احیای سنتهاست.
پنجم، که نتیجه آنهاست اصلاح محیط جامعه است.
و ششم، امیدواری به بقا و دوام حکومت است.
و هفتم، مأیوس شدن دشمنان است. این امر در عصر رسول خدا6 به خوبی آشکار شد.
پیامبر اکرم6 بزرگترین اداکننده حقوق امت بود و اکثریت قاطع امت نیز حق اطاعت را ادا میکردند و این آثار هفتگانه به خوبی نمایان شد؛ ولی در عصر امیر مؤمنان7 هر چند تا حدّ زیادی سنن اسلامی و عدل و داد احیا شد؛ ولی به سبب انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم6 در مدت 25 سال، یکی پس از دیگری بروز کرد و سرانجام به شورش مسلمانان بر ضدّ حکومت عثمان و قتل وی انجامید، بازگرداندن کامل این قافله عظیم به مسیر اصلی در مدّت کوتاه حکومت امیر مؤمنان علی7 و با بقایای عوامل خطرناکی از حکومتهای پیشین؛ مانند معاویه و بنی امیه و بنی مروان، میسّر نشد.
سپس در ادامه همین سخن میفرماید: «هرگز درباره من گمان مبرید که درباره حقی که به من پیشنهاد میکنید کوتاهی کنم (یا ناراحت شوم) و هرگز خیال نکنید من در پی بزرگ ساختن خویشتنم، زیرا کسی که شنیدن حق یا پیشنهاد عدالت به او برایش سنگین باشد عمل به آن دو برای او سختتر و سنگینتر است»؛
اشاره به اینکه آنها که توان شنیدن انتقاد را ندارند از انجام اصلاحات ناتوانترند و بنابراین هر روز در ظلم و فساد بیشتر فرو میروند.
سپس امام7 در ادامه این سخن، به چهار وصف دیگر از اوصاف برجسته این عالم ربانی اشاره کرده، میفرماید: «او خود را ملزم به عدالت نموده، و نخستین گام عدالتش، بیرون راندن هوا و هوس، از دل خویش است»
میدانیم حقیقت عدالت اخلاقی، آن است که تمام اوصاف انسان، در حدّ اعتدال باشد. از جمله علاقههای افراطی که او را به هواپرستی میکشد و همچنین خمول و انزوا و سستی، که او را به بیگانگی از دنیا دعوت میکند، در او وجود نداشته باشد.
حلال را بپسندد، حرام را نفی کند و در خط اعتدال گام بردارد.
در اولین صفت میفرماید: او عدالت را از خویشتن شروع میکند، آن هم از درون جان و زوایای روحش، و تا چنین نباشد به یقین سخنش در دیگران، برای پیمودن جادّه عدل، اثر نمیگذارد.
سپس در دومین صفت میافزاید: «او کسی است که حق میگوید و به حق عمل میکند»
اگر طرفدار حق است، تنها در زبان و سخن نیست، بلکه در رفتار و عمل نیز هست، چرا که سخنی که از اعتقاد برخیزد، در رفتار انسان منعکس میشود و اگر انعکاسی نداشت، نشانه عدم ایمان گوینده، به آن سخن است.
آنگاه در سومین صفت میفرماید: «هیچ کار خیری نیست، جز آن که (در برنامه زندگی او قرار دارد و) آهنگ آن میکند، و در هیچ جا گمان خیری نمیرود، جز این که به سوی آن گام بر میدارد (و تا به آخر نرسد از تلاش نمیایستد)»
او طالب هر خیر و نیکی و سعادت است. او حتّی مواردی را که گمان میرود در آنجا خیری یافت شود، به سراغ آن میرود. او عاشق و دلباخته خیرات است و همچون شخصی که گمشده گرانبهایی دارد، همه جا به دنبال آن میگردد. از هر کسی سراغش را میگیرد و در هر محفلی آن را جستجو میکند.
در چهارمین صفت میفرماید: «زمام اختیار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پیشوای او است. هر جا قرآن فرود آید، او بار خویش را همانجا افکند، و هر جا قرآن منزل کند، آن را منزلگاه خویش سازد.»
به این ترتیب، این بنده مخلص و آگاه که مطابق فراز گذشته این خطبه، خود را موظّف به هدایت گم گشتگان بیابان زندگی میبیند، اصلاحات را از خویشتن شروع میکند، هواپرستی را از درون جانش ریشه کن میسازد، پیوسته حقّمیگوید و به حق عمل میکند و همواره دنبال نیکیهاست، هر جا دسترسی به آن پیدا کند، آن را در بر میگیرد و در آغوش میفشارد. و از همه برتر اینکه، در همه جا و در هر زمان و در همه چیز، قرآن، راهنما و پیشوای اوست، زمام اختیار خود را به کلام حق سپرده و حرکات و سکناتش هماهنگ با اوست.
«خداوندی که در وعدههایش صادق، و برتر از آن است که نسبت به بندگانش ستم روا دارد (به همین دلیل) در میان بندگان، قیام به قسط کرده (و هیچ گونه تبعیض را در شرایط مساوی روا نمیدارد) و در داوری خود، عدالت را درباره آنها (به طور کامل) رعایت میکند»؛
آری، در وعدههای او چیزی جز صدق وجود ندارد، زیرا تخلف در وعده یا به علت عجز است یا به جهت جهل، و یا به دلیل نیاز. بدیهی است هیچ یک از این اوصاف سه گانه: عجز و جهل و نیاز، در ذات پاک او راه ندارد، و به همین دلیل خلف وعده درباره او متصور نمیشود.
در بیان دومین وصف، نخست به والا بودن مقام خداوند از ظلم اشاره میکند، همان چیزی که از نیاز یا عجز و جهل سر چشمه میگیرد. سپس انگشت بر دو شاخه از شاخههای عدل خدا میگذارد؛ که یکی از آن دو عدم تبعیض است و دیگری عدالت در قضاوت و داوری و مجازات و کیفر و پاداش.
به نظر میرسد علی7 در این سخنان، حق را مرادف عدل و یا لا اقل ملازم آن به کار برده است. در ملازمت حق و عدل تردیدی نیست، اما مرادف بودن آن دو جای تردید است.
حق، در اصل لغت مصدر و به معنی ثبوت است ولی معمولا به طور وصفی به معنی امر ثابت به کار میرود و به حسب موارد، مصادیق و معانی گوناگون پیدا میکند مانند؛ حق ضدّ باطل، موجود، ثابت، حظّ و نصیب، مال و ملک و نحو آن در کتب لغت ذکر شده است.[2]
و این اختلاف مصادیق، ناشی از آن است که ثبوت، گاهی خارجی و واقعی است و گاهی اعتباری. در اول، حق به معنی امر واقع و ثابت در خارج است: در برابر منفی و معدوم و تقریبا مرادف با صدق و کذب. و به همین مناسبت خداوند حق است، روز جزا حق است، بهشت و دوزخ و امثال آن حق است یعنی واقعیت دارند و دروغ نیستند، و یا عقیده به این امور حق است یعنی در اسلام ثابت است.
امّا حق اعتباری، عبارت است از کلیه حقوقی که مردم به حسب عرف و یا شرع و قانون، برای یکدیگر قائل هستند که خود، مجرای کلیه معاملات و روابط اجتماعی و نیز موضوع علم حقوق میباشد و نام این علم، از همین معنی گرفته شده است.
در بخش سوم از خطبه 194 میفرماید:
قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا، وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا، وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا، وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً، وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً، يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ، وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ، يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ، وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ، وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ، فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ، وَ حُمَةُ النِّيرَانِ:
«أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»
ترجمه:
«(منافقان) در برابر هر حقی باطلی آماده ساختهاند، و در برابر هر دلیل محکمی شبههای، و برای هر زندهای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی (تا به مقاصد شوم خود نائل شوند) آنها با اظهار یأس و بی رغبتی (به دنیا) تلاش میکنند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم کنند و کالای مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهی) را به فروش برسانند.
آنان سخنانی میگویند و مردم را به اشتباه میافکنند، و بیانات فریبندهای دارند تا دیگران را بفریبند. راه ورود به خواستههای خود را آسان، و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم میسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار کنند) آنها دارو دسته شیطانند و شرارههای آتش دوزخ. (همان گونه خدا میفرماید) آنها حزب شیطانند و بدانید حزب شیطان زیانکارند.»
شرح و تفسیر
امام7 در این بخش از خطبه که بخش پایانی است، اشاره مهمی دارد به اینکه منافقان با برنامهریزی کامل به سوی اهداف خود پیش میروند و برای حل هر مشکلی از مشکلات خود چارهای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامهریزی نمودهاند، میفرماید: «آنها در برابر هر حقی، باطلی آماده ساختهاند، و در برابر هر دلیل محکمی، شبههای و برای هر زندهای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی تهیه کردهاند».
در این پنج جمله با توجه به واژه «اَعَدّوا» (آماده کردهاند) امام7 از این حقیقت پرده بر میدارد که منافقان، همه مسائل مثبت جامعه را زیر نظر میگیرند و برای تخریب آن برنامهریزی میکنند و برای بن بستهایی که بر سر راه دارند راهحلهایی در نظر میگیرند تا بتوانند درهای بسته را بگشایند و موانع را از سر راه بردارند، حتی در شب تاریک با چراغ میآیند تا کالای مرغوب و بهتری بدزدند![3]
در طول تاریخ مخصوصا قرنهای نخستین اسلام، شواهد زندهای برای کلام پر معنای امام7 دیده میشود؛ از بهانهای که برای کنار زدن امام از صحنه خلافت (جوان بودن و یا شوخ طبع بودن) گرفته تا آتش زدن در بیت وحی، بعد از پیامبر اکرم، به بهانه مخالفت با اجماع مسلمین (اجماعی که وجود خارجی نداشت) و سپس خونخواهی عثمان، آن هم از سوی کسانی که دستشان به خون عثمان آلوده بود و بالا بردن قرآنها بر سر نیزهها در زمانی که در آستانه شکستن بودند و مانند آن.
جالب این است که گاه به اموری متوسل میشدند که هر انسان آگاهی را شدیدا در تعجب فرو میبرد؛ مثلا هنگامی که به لشکریان معاویه گفتند؛ شما «فئه باغیه» (گروه ستمگر) هستید که پیامبر اکرم6 در حدیث معروف درباره عمار خبر داده بود و بیش از سی سال قبل، به عمّار خطاب کرد و گفت: «تو را فئه باغیه (گروه كافر) خواهند کشت» آنها در برابر این استدلال محکم و روشن گفتند «قاتل عمّار، علی است، زیرا او عمّار را به همراه خود آورد! اگر نیاورده بود ما او را نمیکشتیم».[4]
سپس امام7 به یکی دیگر از نیرنگهای آنها برای نفوذ در دلها اشاره کرده میفرماید:
«آنها با اظهار یأس و بیرغبتی (به دنیا) تلاش میکنند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم کرده. کالای مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهی) را به فروش برسانند»؛ آنها سوداگران مرموزی هستند که سرمایه آنان کفر و نفاق و ضلالت، و مشتریانشان افراد سادهاندیش و بهای این معامله از دست دادن دین و ایمان است.
همان گونه که گاه بعضی از تجّار برای گرم کردن بازار خویش، نسبت به فروش جنس به مشتریان بیاعتنایی نشان میدهند تا به مقتضای «الانسان حریص عَلیٰ ما مُنع» آتش شوق را در دل آنها بیفروزند و بازار خود را گرم کنند و متاع بیمشتری و فاسد خود را به بالاترین قیمت بفروشند.
آنگاه میافزاید: «آنان سخنانی میگویند و مردم را به اشتباه میافکنند، توصیف میکنند تا مردم را بفریبند»؛
آری! آنها پیوسته کفر و نفاق و گمراهی و ضلال را در لباس حق جلوه میدهند تا تودههای مردم که به طور فطری و طبیعی خواهان حقاند، باطل آنها را بپذیرند و در طریق گمراهی گام بردارند.
در وصف دیگر میافزاید: «آنها راه ورود به خواستههای خود را آسان، و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم میسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند)»؛
این روش را امروز هم در مناقان عصر خویش میبینیم که با شرایط سهلی افراد را وارد گروه خویش میسازند، آن گاه چنان دست و پای آنها را با انواع تعهدات و بدهکاریها میبندند که خروج از جرگه آنان بسیار سخت است.
جهانخواران عصر ما برای گرفتار ساختن ملتها و کشورها، نخست با شرایط سادهای، وامهای سخاوتمندانه به آنها میدهند. هنگامی که آنها را گرفتار ساختند، فشارها را پیدرپی بر آنها وارد میسازند و خواستههای خود را بر آنان تحمیل میکنند، در حالی که چنان دست و پای آنها بسته که راه خروج و بازگشت ندارند.
سرانجام امام7 در پایان این خطبه، هشدار میدهد و میفرماید: «آنها دارودسته شیطان و شرارههای آتش دوزخند (همان گونه که خدا میفرماید) آنها حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند»؛
در حکمت 376 میفرماید: «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ، وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيء».
یعنی؛ حق، سنگین اما گواراست، و باطل، سبک است اما بلاخیز و مرگآور.[5]
[1] . سوره هود، آیه 29 و 30.
[2] . المنجد و سایر كتب لغت.
[3] . مصداق این شعر که گفتهاند: چو دزدی با چراغ آید گزیده تــر برد كالا
[4] . صحیح مسلم، جلد 8، صفحه 185 و سفینهٔ البحار، مادة«عمر» و بسیاری از کتب دیگر شیعه و اهل سنت.
[5] . از کسانی که این گفتار حکیمانه را نقل کردهاند بلاذری در انساب الاشراف است که آن را با اضافاتی نقل کرده است همچنین این اعثم کوفی در کتاب الفتوح (مصادر نهج البلاغه، ج4، ص 277).