borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»
فصل الخطاب

بحث در فدک بود از امیرالمؤمنین7 شاهد خواستند و به شهادت آن حضرت اکتفا نکردند و در اینجا بحث مهمی است با اعیان عامه. حاکم در مستدرک حدیثی نقل می‌کند. ذهبی در تلخیص، حدیث را به صحت معرفی می‌کند. کبار ائمه حدیث، این حدیث را نقل کردند اما دلالت، فقه حدیث بسیار مهم است:

اولاً حدیث از احادیثی است که فصل الخطاب است امر را یکسره می‌کند بین عامه و خاصه.

ثانیاً جهاتی که در حدیث است از جهت سند و از جهت دلالت، جهات منحصر به فرد است.

متن حدیث که ذهبی؛ امام اهل نقد در رجال، تصحیح می‌کند این است:

«قَال‏َ النبی6 عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»

اولاً کیفیت بیان: حدیثی که ذهبی تصریح کند به صحت آن حدیث، و ائمّه کبار عامه، همه این حدیث را از پیغمبر نقل کردند.

اما کیفیت «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ»، این كه علی با قرآن است پس تا قرآن شناخته نشود این حدیث فهمیده نمی‌شود.

بعد، آنچه محیّرالعقول است معیت از مفاهیم اضافی است لذا؛ اولاً مفاهیم اضافیه متقوّم به طرفین هستند.

ثانیاً موجود به وجود طرفین هستند، هم تقوم، هم اتحاد در وجود.

جملة «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»

از نظر برهان در معیت، ذکر دو طرف برای معیت کافی است. معیت یعنی با یک‌دیگر بودن و این قائم است به هر دو و محتاج به تکرر نیست اما در این حدیث آنچه محیر العقول است تعبیر پیغمبر خاتم که عقل کل و کل عقل، و علم کل و کل علم است بیانش این است که:

«عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»

این حدیث عقل را مبهوت می‌کند چرا چون باید قرآن را شناخت

قرآن چیست؟

افسوس که این علوم به کلی مکنون و مخزون است. این قرآن است که اگر بر کوه‌ها نازل شود آن قدر گرانقدر و با عظمت است که کوه‌ها را متلاشی می‌کند؛

﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّـهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[1]

قرآن احسن الحدیث است یعنی کلامی به زیبایی و عمق و استواری مثل او نیست؛

﴿اللَّـهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ﴾[2]

در ماجرای سلیمان و ملک سبأ می‌فرماید:

آن کس که علمی از این کتاب نزد او بود گفت؛ تخت بلقیس را حاضر می‌کنم قبل از این که پلک بالای چشم سلیمان به پلک پایین برسد.

حال باید دید؛ اگر «علمٌ مِنَ الکتاب» این چنین است، آیا علم کلِّ کتاب و کلّ شئ چیست. اولاً؛ قرآن ساده نیست، در عین حال هم ساده هست. هم لا یدرک و لا یوصف است مثلش نور آفتاب است که در دسترس همگان است ولی کسی را یارای رسیدن به آن نیست.

آن کسی می‌فهمد که فهمیده ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾؛ یعنی چه؟ کسی که والشمس و ضحیها را فهیمده باشد هم شمس را و هم ضحای شمس را. او می‌داند که: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» یعنی چه؟

این قرآنی که به اتفاق عامه و خاصه؛ لهُ ظهرٌ و بطنٌ و للبطن بطنٌ و لبطنِ البطنِ بطنٌ، تا می‌رسد به آنجا که لا تَحصیٰ عجائبه و لا تُبلیٰ غرائبُه.

تا حرف آخر ﴿وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ﴾.[3]

این فواتح سور مثل: حم عسق، الم، المص، الر، ق، ص، ‌که از ترکیب آن‌ها اسماء اعظم حاصل می‌شود و آن اسما هستند که در عالم هر کاری را انجام می‌دهند چه اسراری دارند و این‌ها نزد چه کسی است؛ پاسخ روشن است. پیامبر6 فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ.»

این حدیث را حاکم نیشابوری که امام ائمه حدیث است که نقل می‌کند، امام احمد حنبل است که نقل می‌کند، اعیان ائمه عامه‌اند که نقل می‌کنند، اعلام منقّدین هم تصحیح می‌کنند که «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ.»

از این کسانی که خودشان این حدیث را نقل کردند و به صحتش اعتراف کردند که این حدیث، از رسول خدا6 صادر شده، از کسی که قرآن در وصف او فرموده ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ *إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏‏﴾[4]

او فرموده است: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»

کتاب مکنون چیست؟ لوح محفوظ چیست؟ چه کسانی می‌توانند به این حقایق و اسرار قرآن دست پیدا کنند؛ موسى کلیم، با آن آیات تسعه، در حدی نبود که به قرآن دست یابد، عیسى مسیح، که احیاء مَوتیٰ می‌کرد قادر نبود به آن برسد. ابراهیم خلیل الرحمن، در این حد نبود که به آن برسد. ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏‏﴾. یعنی؛ کسی به قرآن می‌رسد که از حَدَث و خَبَث (آلودگی ظاهر و باطن) دور باشد و آن نیست مگر اهل‌بیت عصمت و طهارت که قرآن فرمود:

این کتاب جلوه علم و حکمت خدا است، منتها ما آنچه فهمیدیم الفاظ است به آن معانی عمیق و بلند که امیر المؤمنین7 در وصف آن می‌فرماید:

«لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ‏‏» عجائب این کتاب احصا شدنی نیست. «وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ‏‏ لَهُ بُطُون وَ عَلَی بُطُونِهِ بُطُون»

تا برسد به آن اسرار نهفته در فواتح سور که اشاره شد.

امام آن حرف‌های اول سوره را ترکیب می‌کند همه قدرت ائمه معصومین: در آن حروف است. علم آن حروف نزد احدی نیست. مفسرین، بیچاره‌ شده‌اند و نتوانسته‌اند راز آن را حل کند.

در این حدیث، که دوبار لفظ علیّ و دو بار لفظ قرآن آمده، اسرار فراوانی نهفته است لفظ علی، هم اول حدیث است هم آخر حدیث و قرآن را احاطه کرده است یعنی تمام قرآن مندمج در علی است.

همان‌هایی که گفته‌اند این حدیث صحیح است نقل کرده‌اند؛ که عمر وقتی به خلافت رسید شخصی سوال کرد؛ من جنب شدم گفت تا آب پیدا نکردی نماز از تو مردود است. عمار یاسر برخاست گفت، آیه را فراموش کردی اگر آب نیافتید «فَتَيَمَّمُوا صَعيداً» چون نماز، در هیچ حالی ساقط نمی‌شود.

کسی که آیه تیمم بلد نیست آیا چه جور به جای خاتم انبیاء نشسته؟ کسی که به اعتراف خود شما، او با همة قرآن است و قرآن با او است، چرا (در خلافت) نفر چهارم باشد؟ این عمل شما و این هم متن قرآن که می‌فرماید:

﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ ‏لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏﴾.[5]

همین حدیث با این بیان برای حل نهایی بین عامه و خاصه کفایت می‌کند محتاج به هیچ بحث دیگری هم نیست.

بحث در فدک به اینجا رسید که آن آنچه رسول خدا6 به امر خدا به دخترش صدیقه کبری3 تحویل داد؛ «آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»[6] از او گرفتند و شهادت کسی را در این باره نپذیرفتند، که اعلام عامه صحیحا به سند معتبر این قضیه را نقل کردند. آنچه مهم است متن کلام است در دو مرحله باید دقت بشود: یکی مرحله صدور، دوم مرحله دلالت، یعنی: هم روایت هم درایت. و آن قضیه که ختم کلام است، نقل ابن عباس است:

به تأیید اعاظم اهل سنت، عمر بن میمون گفت: نزد ابن عباس بودم که عده‌ای آمدند و حرف‌هایی زدند و کلماتی را به امیر المؤمنین7‌ نسبت دادند. گفتند: منشأ این عقده‌ها عمدتاً جنگ بدر و حنین و غزوات پیغمبر بود که به شمشیر او رئوس عرب از بدن جدا شد و این عقده‌ها را ایجاد کرد.

اما چه مردی؟ کسی که فضائلی دارد.

فضائلی که برای احدی غیر از او متصور نیست، و از امور منحصر به فرد است به عنوان نمونه:

1ـ مردی که رسول خدا6 که گفتة او، به نص قرآن، گفتة خدا است (بعد از اینکه در خیبر، عَلَم را روز اول به ابی بکر داد، روز دوم به عمر، هر دو منهزماً برگشتند با شرمساری بعد که آزمایش شدند هر دو نفر، فرمود؛ عَلَم را فردا به کسی خواهم داد که هم او محبوب خدا و رسول است، و هم خدا و رسول محبوب او هستند.

شب همه صحابه تا صبح نخوابیدند که آیا علم را فردا به چه کسی خواهد داد؟ صبح شد، بعد که همه جمع شدند او در انتظار بود، فرمود: علی کجاست ؟!

گفتند: يَا رَسُولَ اللَّـهِ او در آسیا است. بعد فرمود؛ بروید به او خبر بدهید بیاید و حضرت آمد، در حالی که چشم درد شدید داشت، رسول خدا6 آب دهن به چشم او مالید بعد رایت را سه مرتب گرداند و به او داد. كه فتح و نصرت به دست او صورت گرفت...

2ـ سوره توبه را به ابی بکر داد، که برود به اهل مکه بخواند ﴿بَراءَةٌ مِنَ اللَّـهِ وَ رَسُولِهِ... ﴾

تا کار مشرکین را یکسره کند، جبرئیل نازل شد، گفت: سوره را از ابی بکر بگیر، ‌کسی باید این سوره را بخواند که هم او از تو و هم تو از او باشی و آن کسی که دارای این خصوصیت است فقط علی بن ابی‌طالب7 است از بین راه ابوبکر برگشت بعد سوره را به علی داد و فرمود: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ».

3 ـ پیامبر6 به یک یک اصحاب این بیان را فرمود؛ که کدام یک از شما، ولی من می‌شوید در دنیا و در آخرت؟ همه سرباز زدند. کیست که بتواند باری که بر دوش خاتم است بعد از خاتم بکشد؟ بعد که همه سرباز زدند فرمود: تو ولی منی در دنیا و‌آخرت.

جای تعجب این است که اعلام عامه این قضیه را نقل کردند و تصحیح و تأیید کرده‌اند ولی بعد از اقرار به صحت آن منکر ولایت شدند.[7]

4 ـ یكی هم بیان ابن عباس است:

کسی که دامنش به شرک آلوده نشده (كَانَ أَوَّلُ مَنْ اٰمَنَ ‏مِنَ النَّاسِ‏؛ یعنی آن کسی که اول مومن است، «وَ لَمْ يُشْرِكْ بِاللَّـهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ‏» در لحظه‌ای به خدا شرک نورزیده است)، کیست؟

این کلمه اشاره است با امامتی که ابراهیم برای ذریه‌اش خواست بعد خطاب رسید؛ امامت، عهد من است عهد من به کسی که برای بتی سجده کرده باشد نخواهد رسید.

با اینکه این نص قرآن و سنت مسلّم و صحیح نبوی6 است، اعلام عامه؛ از محدثین علماء‌ فقه و اصول، ‌چه جوابی می‌دهند؟ آیا با چه میزان و محاسبه‌ای چنین کسی چهارم شد؟ آیا فخر رازی و ذهبی از عهده جواب این روایت بر می‌آیند «وَ كَانَ عَلِيٌّ أَوَّلَ مَنْ اٰمَنَ ‏مِنَ النَّاسِ‏ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّـهِ ثوبه فوضعه علی عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ قَال‏َ: إِنَّما يُريدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» این فضیلت اول بود.

منقبت دیگر شراء است یعنی: علی جان خود را فروخت چون لباس پیامبر را پوشید و جای او خوابید تا دست کفار به پیامبر6 نرسد.

یک منقبت هم، حدیث منزلت است که پیامبر6‌ فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏».

اگر این روایت مورد اتفاق اهل حدیث از عامه است، آیا در روی زمین افرادی دم از اسلام بزنند، اما منکر خلافت بلا فصل علی7 باشند چگونه این متناقضات قابل اجتماع است؟[8]



[1] . سوره حشر، آیه 21.

[2] . سوره زمر، آیه 23.

[3] . سوره یس، آیه 12.

[4] . سوره نجم آیه 2 و 3.

[5] . سوره یونس، آیه 35.

[6] . سوره اسراء، آیه 26.

[7] . آنچه طرف حساب است شواهد التنزیل، مناقب آل ابی طالب، کتب صحیح عامه و خاصه مشئون به حدیث است انت ولی فی الدنیا و الاخره این نص کلام متفق علیه است.

[8] . پایان گفتار حضرت آیهٔ الله وحید خراسانی.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: