با وجود روایات به یادگار مانده از ائمه معصومین: تردیدی نیست که گفتگو و اختلاف نظر دربارهی کم و کیف علم امام از همان زمان ائمه: مورد توجه خود ایشان و شاگردان و اصحابشان بوده است. در روایات مشاهده میشود که ائمه: گاه با صراحت به آگاهی امام از غیب پرداختهاند و در موارد دیگر بر اثر مسائلی مانند غلو ـ که میان مسلمانها وجود داشت ـ ناچار شدهاند به گونه ای سخن گویند که بهانهای به دست اهل غلوّ ندهند. بنابراین در سخن ائمه: مسألهی علم غیب با فراز و فرودهایی رو به روست، که بهترین گواه بر وجود اختلاف، در روایات به یادگار مانده از آن بزرگواران است.[1]
این روند پس از ائمه: نیز ادامه داشته و دارد؛ بر این اساس، مسألهی علم غیب یکی از باورها و اعتقاداتی بوده که ضمن بحث علم امام، از همان زمان تاکنون در کانون توجه علمای شیعه قرار داشته و از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است.[2]
شیعیان وقتی از علم امام سخن میگویند، مرادشان علوم اکتسابی و ظاهری نیست؛ زیرا در تحصیل این علوم امام و غیر امام مساوی هستند؛ بلکه منظور علم لدنی است؛ علمی که در این گفتار از آن به علم غیب یاد میشود.
فراگیری این علم به ابزار ویژه ای فراتر از حواس ظاهری و باطنی نیاز دارد و چون از امور غیر محسوس مانند: مرگ، قیامت و.. . محسوب میشود، مورد مناقشه بوده و هست و بسیاری با آن مخالف بوده و هستند. بنابراین علما و دانشمندان شیعه از ابتدا با دغدغهها و رویکردهای متفاوتی دربارهی این موضوع اظهار نظر کردهاند.
آنچه در این گفتار مورد توجه قرار گرفته، نگاه دو طیف از علمای اسلامی یعنی فلاسفه و متکلمین است؛ میخواهیم بدانیم آگاه بودن امام از غیب، طبق مبانی و موازین ارائه شده توسط این دو دسته از علمای اسلامی، چگونه و حد و حدود آن چقدر است. برای پاسخ به این دو سؤال، نیازمند گسترش دامنهی بحث هستیم و از طرفی به دلیل محدودیت این مقاله، باید به حداقل مطالبی که نیاز این گفتار را برآورده کند اکتفا کنیم:
[1] . کشی، رجال، ج 1، ص 85، 105، 110 ـ 111، 158، 172 و 209 و 144، ج 2 و 293؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 103، ص 26؛ 13، خطبه 5؛ کلینی، اصول کافی، 173، 1، 199 و 259؛ ابن بابویه، کمال الدین، ص 366 ـ 367؛ اشعری قمی، مقالات و الفرق، ص 95 ـ 99؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 1287 ـ 133؛ ازدی نیشابوری، ایضاح، ص 101 ـ 109 و ص 460 ـ 461.
[2] . مفید، اوائل المقالات، 21، 23 و 25؛ مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، 205، 209 ـ 210 و 225؛ سید مرتضی، شافی فی الإمامهٔ، ج 2، ص 270 ـ 272؛ طوسی، تمهید الاصول، ص 810؛ ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 27؛ حمصی رازی، منقذ من التقلید، ج 2، ص 290 ـ 295؛ طبری، اسرار الامامهٔ، 284 ـ 289؛ حلی، منهاج الکرامهٔ فی معرفهٔ الامامهٔ، ج 1، ص 161 ـ 170؛ سیوری حلی، لوامع الالهیهٔ فی المباحث الکلامیهٔ، ص 237؛ همو، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص 357 ـ 365؛ ملاصدرا، شرح اصول کافی، 476، 2 ـ 479، 502 و 518 ـ 519؛ لاهیجی، گوهر مراد، ص 551 ـ 552؛ مجلسی، مراهٔ العقول، ج 2، ص 347 و 436؛ همو، بحارالانوار، ج 26، ص 193 به بعد؛ لاری، رسائل سید لاری، رساله ص 20.