از ماجراهاى تلخ صدر اسلام، ماجرايى است كه در پنج شنبه آخر عمر رسول خدا6 اتفاق افتاد. در آن روز كه پيامبر در بستر بيمارى بود و پس از آن از دنيا رفت، به حاضران فرمود:
براى من قلم و دواتى حاضر كنيد، تا نامهاى بنويسيم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.
خليفه دوم و همراهان و همفكرانش، قلب آن حضرت را به درد آوردند به طورى كه حضرت دستور داد تا از منزل حضرت خارج شوند. بخارى داستان را اين گونه تعريف مىكند:
ابن عباس مىگفت: روز پنجشنبه وچه روزى بود آن روز! وگريه كرد كه اشك چشمش سنگريزه هارا خيس كرد، سپس گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا6 شديد شد، فرمود: كاغذى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، حاضران اختلاف كردند؛ در حاليكه چنين عملى در حضور پيامبر خدا شايسته وسزاوار نبود، گفتند: او بيمار است و هذيان مىگويد.[1]
ابن اثير در النهايهٔ مىنويسد:
أهْجَرَ، يعنى سخنان ناشايست گفت، و همچنين هنگامى كه شخص بيش از اندازه در آن چه شايسته و سزاوار نيست سخن بگويد. گوينده اين سخن عمر بن خطاب بوده است.[2]
عينى در شرح صحيح بخارى در اين باره مىگويد:
اين سخنان و تعبيرها همگى حكايت از بيادبى نسبت به پيامبر خدا است كه شايسته نبود باآن حضرت اين چنين سخن بگويند و كسى كه اين چنين سخن گفته است، بزرگترين جسارت را كرده است.[3]
[1] . البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي 256 هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1111، ح 2888، كتاب الجهاد و السير، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ هل يُسْتَشْفَعُ إلى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُعَامَلَتِهِمْ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1407 ـ 1987 .
[2] . الجزري، أبو السعادات المبارك بن محمد (متوفاي 606 هـ)، النهايهٔ في غريب الحديث و الأثر، ج 5، ص 244، تحقيق طاهر أحمد الزاوى ـ محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبهٔ العلميهٔ ـ بيروت ـ 1399 هـ ـ 1979م.
[3] . العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855 هـ)، عمدهٔ القاري شرح صحيح البخاري، ج 14، ص 298، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.