امام در این بخش از خطبه چنین مىگوید: «آن حضرت (به من) فرمود: اى على، مردم بعد از من با ثروتشان آزمایش مىشوند. دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مىدهند و (با این که مرتکب گناهان بزرگى مىشوند) انتظار رحمت از خدا دارند و خود را از خشمش در امان مىبینند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهاى غفلت زا حلال مىشمرند. شراب را به نام «نبیذ»، و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به اسم «تجارت»، حلال مىپندارند!».
رسول خدا در این بخش از سخنش بر جزئیاتى از این آزمون بزرگ و فتنه فراگیر انگشت مىنهد و به پنج وصف از اوصاف گروهى که امتحان مىشوند، اشاره مىکند. قبل از هر چیز تصریح مىکند که آنها به اموالشان امتحان مىشوند؛ اشاره به این که مال، عمدهترین وسیله امتحان آنهاست؛ همان گونه که در هر عصر و زمانى چنین است. و دیگر این که آنها گرفتار غرور بى دلیلىاند؛ چرا که مسلمان بودن خود را به رخ مردم مىکشند و گویا منّتى بر خدا دارند؛ با تمام آلودگىها خود را مشمول رحمت خدا و در امان از عذاب او مىپندارند. و چنین است حال تمام گنهکاران مغرور و از خود راضى. قرآن مجید درباره گروهى از اعراب تازه مسلمان که داراى همین صفات بودند، مىگوید:
﴿يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّـهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾؛ «آنها بر تو منّت مىنهند که اسلام آورده اند؛ بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلکه خدا بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است اگر (در ادعاى ایمان) راستگویید».[1]
و از ویژگىهاى دیگر آنها این است که کارهاى حرام را که مورد علاقه آنهاست، زیر پوششهاى فریبندهاى قرار مىدهند؛ یا براى این که مردم را بفریبند و یا حتى وجدان خود را نیز فریب دهند. به سراغ شراب مىروند، وقتى به آنها گفته شود: شراب از محرّمات مسلّم است مىگویند: این همان نبیذى است که پیامبر اکرم و اصحابش از آن مىنوشیدند؛ در حالى که آن نبیذ نه مسکر بود و نه حرام؛ بلکه پیامبر هنگامى که یارانش بعد از ورود به مدینه از سرد بودن طبیعت آب مدینه و ناراحتىهاى گوارشى شکایت کردند، به آنها فرمود: چند دانهاى خرما درون خمره آب بریزید تا مشکل شما برطرف گردد. این آب نه مضاف مىشد و نه خرما در حدّى بود که مسکر شود. از آن مىنوشیدند و وضو مىگرفتند؛ ولى بعضى از گمراهان آن را بهانه کردند؛ مقدار زیادى خرما در آب مىریختند و در جاى گرمى قرار مىدادند تا تخمیر و به مسکر تبدیل شود و آن را به نام نبیذ مىنوشیدند.[2]
همچنین بسیارى از افراد گناهکار و ضعیف الایمان، نام رشوه را هدیه مىگذاشتند و نیز در پوشش معاملات صورى به رباخوارى مشغول میشدند و هماكنون نیز برخی افراد چنین میكنند.
بدیهى است در محیطهاى مذهبى که گناهِ آشکار، مشکلات زیادى دارد گنهکاران ترجیح مىدهند که اعمال خود را در پوشش عناوین فریبندهاى انجام دهند. این همان است که به نام فتنه و آزمون بزرگ از آن خبر دادهاند.
و در آخرین جمله از این بخش از خطبه مىخوانیم؛ که على مىگوید: «عرض کردم: اى رسول خدا، در چنین شرایطى این گونه افراد را که داراى چنین صفاتى دارند، در چه مرتبهاى قرار دهم؟ آیا کار آنها به منزله ارتداد و بازگشت از دین است و یا به منزله فتنه و انحراف از احکام خدا؟ فرمود: آن را به منزله فتنه بدان (و با آنها همچون مسلمانان خطاکار رفتار کن)».
با توجه به این که این افراد ظاهراً دو اصل اساسى دین (توحید و نبوّت) را قبول داشتند و انحراف شدید آنها در برنامههاى عملى بود؛ حتى ضروریات دین را به ظاهر انکار نمىکردند و مخالفتهاى خود را در پوشش عناوین حلال، به اصطلاح انجام مىدادند؛ لذا حکم ارتداد بر آنها جارى نمىشد و على هم هرگز با آنان همچون مرتد عمل نکرد.
کار به جایى رسیده که تحقق حدیث معروف پیامبر اکرم را کاملا احساس مىکنیم که فرمود:
«زمانى بر مردم مىرسد که ربا دامان همه را مىگیرد؛ حتى کسانى که از آن برکنارند گرد و غبارش بر دامانشان مىنشیند».[3]
به یقین، این نوع مخالفت با قوانین الهى از مخالفت صریح و آشکار بدتر و خطرناک تر است؛ زیرا ممکن است به سرعت در جامعه فراگیر شود، بى آن که به مانعى برخورد کند؛ در حالى که گناهان آشکار چنین نیست و در یک جامعه مذهبى با موانع زیادى برخورد مىکند. افزون بر این، این گونه فرار از قانون،
گناه مضاعفى است؛ هم گناه رباخوارى است و هم ریاکارى و بازى با احکام دین.
به تعبیر دیگر، در این نوع فرار از قانون، تنها صورتى از قانون و حکم الهى باقى مىماند؛ بى آن که محتوا و فلسفه آن وجود داشته باشد؛ مثلا تحریم رباخوارى به دلیل مفاسد زیادى است که در نظام اقتصادى جامعه به وجود مىآید و سبب فاصله طبقاتى و ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقیران مىگردد؛ به همین جهت زشتى آن از زناى با محارم بیشتر شمرده شده و به جنگ با خدا معرفى شده است.
و شیخ طبرسی از حضرت صادق روایت کرده است که: معنای «یفتنون» آن است که؛ مردم مورد آزمایش واقع میشوند هم در مالهایشان و هم در جانهایشان.
و نیز از عیاشی با اسناد خود از حضرت ابو الحسن امام کاظم روایت کرده است که: عباس به نزد امیر المؤمنین آمد و گفت: برخیز با من بیا تا از مردم برای تو بیعت بگیرم. حضرت فرمود: مگر تو اینطور میپنداری که بیعت میکنند؟ گفت: آری. حضرت فرمود: پس گفتار خدا: ﴿الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا﴾[4] (تا آخر آیات) چه میشود؟
و ملا محسن فیض کاشانی علاوه بر این روایت و روایت «نهج البلاغه»، از رسول خدا آورده است که؛ چون این آیه نازل شد فرمود: حتما فتنهای پیش میآید که امت در آن امتحان میشوند تا صادق از کاذب باز شناخته شود، به علت آنکه وحی منقطع میشود، آنگاه شمشیر و افتراق کلمه تا روز قیامت در میان امت خواهد بود.
بعد از پیغمبر که غاصبان خلافت، دستاندر کار ربودن این مقام از امیر المؤمنین شدند، امتحان بزرگى براى مردم پیش آمد، و حقا عظیم و پر خطر بود.
عدهاى به طرفدارى از امیر المؤمنین قیام کردند که تعدادشان اندک نبود، و عدهاى به طرفدارى از مخالفان، و گفتگو و بحثبسیار شد، و حتى عدهای از اصحاب بزرگوار پیامبر به مسجد رفتند، و با ابوبکر در حضور جمعیت بحثها کردند، و ابوبکر در جواب فرو ماند، و از منبر به زیر آمد و به منزل رفت، و تا سه روز در مدینه اضطراب و غوغا بود. آنگاه عمر، ابوبکر را به مسجد آورد، و براى حمایت او عثمان با یکصد نفر مرد مسلح، و مغیرهٔ بن شعبه با یکصد نفر مرد مسلح، و معاذ با یکصد نفر مرد مسلح، شمشیرها کشیده بیامدند، و آماده براى هر گونه دفاع از ابوبکر شدند.
در این حال اگر امیر المؤمنین با یاران و طرفداران خود از مخلصین از اصحاب پیامبر قیام کند، و براى گرفتن حق خود به شمشیر متوسل گردد، بدون شک از طرفین خونها ریخته شده، و اضطراب و تشویش در مدینه به مجرد مرگ پیامبر رخ میداد، و این زد و خورد به طول مىانجامید، و کفار و مشرکانى که در انتظار و فرصت مناسب براى تضعیف اسلام بودند از این موقعیت استفاده سوء مىنمودند، و اعراض از اسلام به سوی جاهلیت افزون مىگشت، و بالنتیجه فاتحه اسلام خوانده مىشد و زحمات رسول خدا همگى بر باد مىرفت.
فلهذا امیر المؤمنین طبق وصیت و سفارش رسول خدا «که اگر به اندازه کافى یاور و معین نداشتى، و نتوانستى فورا کار را یکسره کنى، و مدینه را در اضطراب و آشوب دیدى، دست به قبضه شمشیر مزن»، با این مصائب جانگداز صبر کرد، براى آنکه اسلام محفوظ بماند. و گرنه، در اثر کشمکشها و کشته شدن قرّاء قرآن و صحابه عظیم رسول الله، دیگر چیزى باقى نمىماند، و اسلام به صورت یک واقعه و حادثه جزئیه تاریخى که پدید آمده و از بین رفته بود، هیچ اثر قابل توجهی در عالم نداشت. و حقاً مىتوان شجاعت و شهامت و سخاوت و عقل و حزم و ایثار و عبودیت حضرت امیر المؤمنین را در اینگونه صبر و تحمل جستجو کرده، و به خوبى دریافت که از هزاران شمشیر که در بدر و احد و احزاب و حنین مىزده است عظیمتر و پر ابهتتر بود.
«زیاد بن مطرف میگفت: شنیدم از رسول خدا که میگفت: هر کس دوست دارد که همانند زندگی من زندگی کند، و همانند مردن من بمیرد، و داخل در بهشتی شود که پروردگار من به من وعده داده است که، درخت بلند و پر شاخه و شاخه افکندهای از این گروه درختان آن را در بهشت خلد غرس کند، باید در تحت ولایت علی بن ابیطالب و ذریه او باشد که بعد از او هستند، زیرا که آنها هیچ گاه ایشان را از باب هدایت خارج نمیکنند، و در باب ضلالت و گمراهی وارد نمیسازند».[5]
[1] . سوره حجرات، آیه 17.
[2] . به کتاب کافی، جلد 6، صفحه 416، حدیث 3 مراجعه کنید.
[3] . مستدرک الوسائل، جلد 13، صفحه 333.
[4] . سوره عنكبوت ، آیه 1.
[5] . پایان گفتار حضرت آیهٔ الله حسینی تهرانی.