حضرت پس از ناامیدی از مهاجرین رو به انصار کرده و با استفاده از یک اصل روانشناختی سعی در جلب عواطفشان کردند؛ یعنی با صرفنظر از بحث منطقی و استدلالی با متصدی خلافت، سعی کردند عواطف انصار را جلب کنند بلکه بفهمند باید از اهلبیت: پیروی کنند.
این روش حضرت در بردارنده یک درس بزرگ است و آن اینکه همیشه این طور نیست که حرکتهای اجتماعی تنها در سایه منطق عقلانی قوی انجام گیرد؛ بلکه عامل اصلی در حرکتهای اجتماعی، اغلب احساسات و عواطف است. احساسات و عواطف است که حرکتها را شکل میدهد و انقلابها را به وجود میآورد.
حضرت زهرا تا اینجا با بیانی استدلالی با مردم صحبت میکردند. اما بعد از این میخواهند عواطف مردم را تحریک کنند؛ از اینرو فرمودند: «ای انصار! ای کسانی که یاری شما زمینه رواج اسلام را فراهم کرد. شما اسلام را در آغوش خود گرفتید و پرورش دادید. شما سرشناسان عالم اسلاماید. حال چگونه با این همه خدمت به اسلام چنین غافل شدهاید؟! پس کجا رفت آن احساس مسئولیتتان؟! کجا رفت آن شور و آن عواطفتان؟! مگر شما نشنیدید که پدرم فرمود: «الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ؛ اگر کسی از دنیا رفت، حفظ احترام او به حفظ احترام فرزندانش خواهد بود»؟! آیا غیر از من فرزندی برای پیغمبر سراغ دارید؟! آیا وظیفه خودتان نمیدانید از پیغمبری که این همه به شما خدمت کرد قدردانی کنید؟! حال که پدرم در میان شما نیست آیا نباید احترام فرزندانش را رعایت کنید؟! عاطفه انسانی شما کجا رفته است؟!»
ای گروه برجستگان و نامآوران جامعه! ای کسانی که چون بازوی توانایی، آیین اسلام را حفظ کردید؛ و اسلام را حضانت کردید. ای کسانی که مثل مادری که بچهاش را در آغوش میگیرد، اسلام را در آغوش خود پرورش دادید. ای کسانی که از چنین گذشتهای برخوردارید و در زمان حیات پدرم آن همه به پیشرفت اسلام کمک کردید! شما را چه شده که اکنون من را نادیده گرفتید. ظلمی را که به من میشود میبیند اما اقدامی نمیکنید، حرفی نمیزنید! آیا خوابتان برده؟ مگر شما همان کسانی نیستید که آن همه برای اسلام و برای ما اهلبیت: خدمت کردید؟! آیا پدر من نمیفرمود که هر شخصی به وسیله فرزندانش حفظ میشود (احترامش با احترام به فرزندانش نگه داشته میشود) ؟!