در این فرازها چند نکته برجسته را به طور اجمال عرض میکنم، که برای امروز ما هم درس است. اولاً؛ باید بدانیم که مسأله آن قدر جدی است که در صورت غفلت سرانجامی جز شرک ندارد. گر چه حضرت مسأله ارث را مطرح کردهاند اما این بهانهای است برایاینکه به آنها بگویند: «شما از مسیر اسلام منحرف شدید، پیمانتان را با خدا و پیغمبر شکستید و احکام خدا را زیر پا گذاشتید.»
این کلام حضرت، هشداری است به این نکته که اگر انسان نسبت به اینگونه مسائل اجتماعی بیتفاوت بوده، حساسیت نداشته و عافیتطلب باشد، چنین مسیری انسان را به شرک و به خروج از دین میکشاند و اگر به کفر ظاهری سیر ندهد، منجر به کفر باطنی خواهد شد.
شاید اگر این حوادث اخیر برای ما پیش نیامده بود تصور میکردیم این تذکرات مقداری مبالغهآمیز است. و برای غصب یک ارثی، مطرح کردن شرک معنایی ندارد. اما باید بدانیم که وقتی یک حکم صریح قرآن فراموش شد، دومیاش هم ممکن است فراموش شود.
وقتی انسان عهد و پیمانی را که با خدا بسته است زیر پا گذاشت دیگر چه ضمانتی برای سایر تعهدات وی باقی میماند؟ همه مخاطبان حضرت هفتاد روز پیش با خدا بیعت کردند،[1] هفتاد روز پیش با کسی بیعت کردند که خدا تعیین کرده بود؛ یعنی عهد و پیمان بستند که با مال و جانشان از او حمایت کنند و او را جانشین پیغمبر بدانند. وقتی چنین عهدی با این تشریفاتی که در غدیر انجام شد فراموش شود سایر عهد و پیمانها چه ضمانتی خواهد داشت؟
این مسیری است که وقتی زاویه پیدا کرد، به سقوط منتهی خواهد شد. وقتی کسانی که در طول بیست و سه سال آرام آرام از کوهپایهای بالا رفتند، به قله کوه نزدیک شدند و به اوج عزت، اقتدار و شرف رسیدند، اما همه خدماتی که به آنها شد را فراموش کنند، اولین عیبشان کفران نعمت الهی است.
مخاطبان حضرت کسانی بودند که به برکت پیغمبر اکرم6 هم شرف ظاهری یافتند (یعنی بعد از آن فضاحت، فقر، برادرکشی، دخترکشی و فسادهای متعددی که در آن زندگی میکردند تبدیل به یک امت شرافتدار و الگو برای کشورهای دیگر شدند) و هم شرافت باطنی یافتند و تیرگیهای کفر و شرک از دلهایشان زدوده شد و نور ایمان و معرفت به خدا، فرشتگان و انبیا در دلشان تابید.
چه شرفی از این بالاتر میتوان تصور کرد؟ چه خدمتی بالاتر از خدمتی که پیغمبر اسلام6 به مردم عرب کرد میتوان فرض کرد؟ اکنون نیز برای بقاء این عزت و شرف ظاهری و باطنی خدا بر آنها منت گذاشته و پس از رحلت رسول اکرم6 کسی که نسخه بدل پیغمبر بوده را به آنها معرفی کرده است.
آیا شایسته است که همه این نعمتها را فراموش کنند و بگویند: «بله، پیغمبر این خدمات را انجام داد؛ اما اکنون با رحلت او این زحمات تمام شد و ما خود باید برای جامعهمان رئیس تعیین کنیم و مردمسالار باشیم»؟! این مسیری است که اولین عیبش، هم کفران نعمت خداست، هم کفران نعمت پیغمبر، که رعایت اهلبیتش را نکردند و پیمانش را شکستند. و هم کفران نعمت اهلبیت است، به خصوص شخص امیرالمؤمنین7 که بهترین جانشین شایسته برای پیغمبر بود.
آیا رواست که همه اینها را به خاطر توهّماتی یا برای بعضی منافع مادی فراموش کنند؟ آنها میدیدند که اگر علی سر کار باشد مانع سوء استفادههای آنها خواهد شد. پارتیبازی، خویش و قوم بازی و باند بازی تعطیل میشود. آنها با این غفلت، عزت و افتخار دنیا و آخرت و شرف انسانیشان را از بین بردند.
اولین شرف یک انسان، پایبندی به عهد و پیمان است. بالاترین ارزش عام اجتماعی که در تمام ملل و اقوام و در تمام نژادها معتبر شمرده میشود وفای به پیمان است. اگر این تعهد نباشد جامعه به هرج و مرج کشیده میشود. آیا چنین مردمی لیاقت دارند که آقای عالم و الگو برای سایر کشورها شوند؟! اسلام میخواست مردمی تربیت کند که الگو باشند. اما عدهای از روی غرضورزی و عدهای دیگر از روی جهالت و نادانی نگذاشتند این درخت به بار بنشیند و سعادت ابدی را برای همه جهانیان تأمین کند.
[1] . سوره فتح، آیه 10.