ابوبکر میگوید: ما این فدک را که از شما گرفتیم برای تهیّۀ اسلحه و اسب قرار دادیم تا مسلمین را مجهّز کنیم تا با کفّار جهاد کنند. و متجاوزین را سر جای خود بنشانند. و من این کار را هم سر خود نکردم، بلکه به اجماع مسلمین عمل کردم.
در این قسمت هم چند نکته واضح است:
اوّل اینکه برای عوامفریبی میگوید؛ ما فدک را پشتوانۀ جهاد اسلامی قرار دادیم. این را میگوید تا مردم دچار اشتباه شوند و به غاصبان حق بدهند.
دوّم اینکه میگوید؛ من این کار را به اجماع مسلمین کردم. جالب است حضرت زهرا3 به قرآن و احکام الهی استناد کرد. امّا ابوبکر قبلاً در پاسخ گفت؛ به حدیثی که از پیغمبر شنیدم عمل کردم. امّا اینجا میگوید به اجماع مسلمین عمل کردم، در حالی که اولاً حضرت زهرا3 گفت مستند قرآنی عمل تو چیست؟ با اجماع مسلمین که نمیشود حکم قرآن را زیر پا گذاشت. ضمن آنکه در تاریخ، اصلاً ذکری از این که برای گرفتن فدک، اجماعی و جلسهای بوده، نیامده است، رأیی هم از کسی گرفته نشده. مگر این که منظور از اجماع همان اجماع از نوع سقیفهای باشد.
بله در سقیفه هم پنج نفر نشستند و رأی به او دادند، بعد هم شمشیر کشیدند و از مردم و اصحاب خواستند که بیعت کنید و گرنه گردنتان را میزنیم. امروز حداقل زمامداران دنیا یک انتخاباتی ظاهری برگزار میکنند. بعد با تبلیغات مردم را میکشانند تا رأی بدهند، امّا اسلحه که روی شقیقه مردم نمیگذارند که بیایید رأی دهید و الا شما را میکشیم.
یعنی به هر حال نوعی اجماع عمومی حاصل میکنند، امّا در سقیفه که این طور هم عمل نکردند بلکه با زور شمشیر و سرنیزه از مردم بیعت گرفتند. البته برای غصب فدک حتی همین پنج نفر هم رأی ندادند بلکه فقط ابوبکر بوده و یکی دو نفر از همکارانش، آن وقت در این جلسه ادعای اجماع مسلمین میکند. اگر این عوام فریبی نیست پس چیست؟ آیا جز این است که دروغگو کم حافظه میشود؟ امّا به همینها هم قناعت نمیکند و به حضرت زهرا3 میگوید:
این موجودی من و وضع من است و هر چه دارم پیشکش شما باشد. من مالم را از شما دریغ نمیکنم و نمیخواهم آن را برای غیر شما ذخیره کنم. با این نوع حرفها مردم عوام همیشه گول میخورند و فریب ظاهر را میخورند، در حالی که آداب اسلامی و اخلاقی آنگاه پسندیده است که حقوق اسلامی رعایت شود. یعنی حق شرعی دیگران ادا شود، نه این که حق کسی به ظلم گرفته شود، بعد مظلوم را با توصیههای اخلاقی و انسانی، از پیگیری طلب حق مشروعش باز دارند.
مثل این است که کسی واجباتش را ترک کند، نمازهای یومیه را نخواند بعد شب بلند شود بگوید «یا قُدّوس اِرحَم»، این یعنی تضییع کردن احکام الزامی، زیر پوشش احکام غیر الزامی. و این همان عواممالی است که قبلاً توضیح داده شد. ابوبکر سپس میگوید:
و تو سرورِ امّتِ پدرت و درخت پاک فرزندانت میباشی، کسی منکر فضیلت شما نیست و من از اصل و فرع شما نمیگذرم (یعنی احترامت را نگه میدارم) حکم شما نافذ است، امّا فقط نسبت به آنچه من در دست خود دارم. حال آیا شما میبینی که من در مورد این امر فدک با پدر شما مخالفت کردم؟
دقت کنید! اولاً باز هم همان ظاهرسازی و احترامهای بیپشتوانۀ دروغین تکرار میشود و چگونه با تعارفات توخالی نسبت به اموال خودش میخواهد مسئله را ماست مالی کند. ثانیاً حضرت زهرا3 گفت تو مخالفت با خدا و کتاب خدا کردی امّا باز هم ابوبکر در پاسخ مسئله را به شخص پیغمبر6 برمیگرداند و میگوید آیا من با پدر تو مخالفت کردهام؟[1]
[1] . پایان گفتار حضرت آیهٔ الله مجتبی تهرانی.