همانا میبینم که شما در راحت طلبی و خوشگذرانی فرو رفتهاید. یعنی حالت روحی شما عوض شده و رفاه طلب شدهاید. حضرت3 در اینجا به آن مسئله اصلی که باعث عقب نشینی این گروه شده اشاره میکند. یعنی شما جنگاوران مسیر را عوض کردید و حالتان تغییر یافته است، رو به راحت طلبی آوردهاید، جاذبههای دنیایی شما را به خود جلب کرده است و از فداکاری در راه حق دست برداشتهاید.[1]
و شما دور کردید آنکه را که سزاوار به امر و نهی بود (بسط یعنی امر و قبض یعنی نهی) یعنی شما کسی را که توانایی حکومت اسلامی داشت و آشنا به موازین اسلام و احکام الهی بود و از طرف خدا منصوب شده بود را از صحنه دور کردید.
شما با راحت طلبی خلوت کردید و خودتان را نجات دادید از تنگی و مضیقه به سوی وسعت و آسایش و راحتی.[2] یعنی راحتطلبی و بیتفاوتی شما زمینهساز این خیانت شد. شما دیدید که پای اقامۀ حق ایستادن رنج کشیدن دارد، مکافات و درگیری دارد پس تصمیم گرفتید که خودتان را از این تنگنا نجات دهید و به راحتی و خوشگذرانی خودتان برسید. یعنی طرفداری از حق درگیری و فشار دارد شما از این تنگنا به سوی وسعت و راحتطلبی پناه بردید.[3]
پس آنچه را که حفظ میکردید دور انداختید و آنچه مثل غذای گوارا خورده بودید بالا آوردید. (یعنی حقیقت را پذیرفته بودید. اما هاضمة روح شما طاقت این حقیقت را نداشت چون حفظ آن همراه با تحمل سختیهای جسمی بود).
چقدر تعبیرات زیباست. حضرت میفرماید: روح شما ایمان به حق را پذیرفته بود و ایمان در شما مثل غذای گوارایی تعبیه شده بود امّا با این کارتان آن را استفراغ کردید و بیرون انداختید. اما بدانید که:
اگر شما و هر چه انسان روی زمین است همه با هم کافر شوید، خدا از همه بی نیاز و ستایش شده است.[4]
حضرت از ابتدای خطبه، از خلقت و مبدأ آن شروع کرد و یکی یکی مسائل اعتقادی و مسئلۀ ظهور اسلام و.. . را مطرح کرد و گفت شما دست از حمایت حق کشیدهاید با این که امکانات و نیروی انسانی هم دارید. حال ممکن است کسی سؤال کند آیا حضرت میدانست که این جماعت با این خطبه و این سخنان هم از جای خود حرکت نمیکنند و تکانی نمیخورند یا نمیدانست؟ عبارت بعدی حضرت دقیقاً نشان میدهد که؛ حضرت تا چه اندازه نسبت به این مردم و اعمالشان و آینده شناخت دارد.
فرمود؛ من گفتم آنچه گفتم، در حالی که شناخت داشتم که یاری نکردن با شما آمیخته شده و میدانستم که سخنان من در شما اثر ندارد. چون شما را میشناسم که نسبت به ارزشهای معنوی بیتفاوت شده و در رفاه مادّی فرو رفتهاید و بیوفایی همچون لباس، دلهای شما را در خود جای داده است. حضرت میفرماید: ترک وفا شعار شما شده و سویدای درون شما گردیده و شما اهل کمک کردن به حق نیستید و بیوفایی مثل لباس زیر که به تن میچسبد به روح شما چسبیده است.
حال سؤال اینجاست که اگر حضرت میدانستند این سخنان تأثیری در آن مردم ندارد پس این همه سخن و این مجلس با عظمت برای چیست؟ حضرت3 در پاسخ به این سؤال میفرماید:
امّا اینها را گفتم به خاطر جوشش روحم، به خاطر سوزش دل من و برای کند شدن و از کار افتادن سرنیزه.
خَور یعنی شکستگی، ضعف و کندی. اشاره به این که اگر انسان عملاً نتواند از حق دفاع کند و از دستش کاری برنیاید آنجاست که باید با زبان گویایش حق را آشکارا مطرح کند، گر چه توان به پا داشتن آن را نداشته باشد و نباید ساکت بنشیند و تماشاگر باشد. بنابراین حضرت میگوید؛ دستم از مبارزه با ظالم و طرفداری از حق خالی بود ولی زبانم که از کار نیفتاده است. این مطلب، به مراتبِ نهی از منکر هم اشاره دارد؛ که مؤمن حداقل به صورت زبانی باید اقدام به نهی از منکر کند، هر چند از نظر عملی نتواند کاری انجام دهد.
و چون دیدم غصّه دارد، سینهام را میترکاند. دقت کنید علی7 هم همینطور بود، كه سر در چاه میکرد و درد دل میگفت. حضرت زهرا3 میگوید؛ آمدم در میان مهاجر و انصار حرفهایم را زدم. پس حضرت دو مسئله را مطرح میکند: اوّل از جنبۀ روانی که درد دل است، و دوم گفتم تا اتمام حجّت کرده باشم، یعنی برای اینکه اگر عملاً نتوانستم اقامۀ حق کنم، حجّت را به صورت زبانی بر شما تمام کردم.
در اینجا به صورت خلاصه مطالب حضرت3 را مرور میکنیم:
1 ـ این حرفها را زدم تا کسی عذر نیاورد که نمیدانستم، 2 ـ شنوندگان هم قادر بودند که از ظلم و خیانت جلوگیری کنند هم به دلیل عِدّه و هم عُدّه، 3 ـ از آنان هم خواسته شد که کمک کنند، 4 ـ راحتطلبی و دنیاطلبی آنان مانع آنان در دفاع از حق شد، 5 ـ من با این که توان عملی برای جلوگیری از ظلم نداشتم ولی با زبان طرفداری از حق کردم که آخرین حربۀ من بود.
نتیجه:
ای موجودین و ای آیندگان در تاریخ! بدانید و ثبت کنید که زهرا آنی از حق غفلت نکرد و از طرفداری نسبت به حق کوتاهی نداشت.
عاقبت غصب فدک و ثمرۀ کوتاهی و راحتطلبان
حال این فدک، طنابش را محکم ببندید. یعنی فدک را میخواستید حال آن را محکم نگه دارید که عواقب و پیامدهای دنیوی و اخروی و معنوی به دنبال دارد.
پُشت این مَرکب مجروح و پای آن لنگ است. یعنی آن طور که میخواهید به شما سواری نخواهد داد، کنایه از این که شما به آن اهدافی که دارید نخواهید رسید.
و ننگ و عار آن باقی میماند. یعنی شما نمیتوانید روی این مطلب که آن را به زور غصب کردهاید سرپوش بگذارید و این خیانت شما در طول تاریخ باقی میماند. و این طور نیست که آیندگان همگی خیانت شما را درنیابند.
این از نظر دنیا امّا از نظر آخرت هم: و داغ غضب الهی هم همواره بر اوست. یعنی علاوه بر اینکه در طول تاریخ بر شما ننگ میماند غضب الهی هم از ناحیۀ غصب آن بر شما روی مینماید. این فدک یا خلافت، داغ غضب خدا را، بر خود دارد و پاک کردنی نیست.
و به علاوه ننگ ابدی هم به همراه دارد.
و شما را میرساند به آتشی که خداوند روشن کرده و طلوع بر دلها میکند یا دلها از آن آگاه میشود.[5] یعنی آتشی که دلسوز است نه پیکرسوز. بدینترتیب حضرت علاوه بر آثار دنیوی، آثار اخروی این عمل آن گروه را هم بیان میکند.
پس بدانید شما در دیدگاه خدا دارید عمل میکنید. یعنی خدا همۀ افعال شما را زیر نظر دارد.
و ستمکاران به زودی میفهمند که چه عاقبتی دارند.[6] چقدر این تعبیرات و استفادهها از قرآن کریم در خطبۀ حضرت زیباست، و از معجزات آن حضرت به شمار میرود. حضرت به صراحت میگوید شما ظالم و ستمکارید و آنها را به عذاب الهی تهدید میکند نه اینکه تجویزی باشد برای کارهایشان، یعنی بروید تا عذاب کارهایتان را بچشید.
و من دختر پیامبر شما هستم که برای انذار شما از عذاب شدید، آمده بود.
اشاره به این که من همان کاری را که پدرم در انذار شما کرد با شما میکنم یعنی شما را انذار میدهم.
پس هر کاری میخواهید بکنید ما هم آنچه وظیفه داریم انجام میدهیم.[7] دقت کنید حضرت میفرماید: اِنّا یعنی ما اهلبیت، نمیگوید؛ اَنَا، که فقط معنیاش خود حضرت باشد، بلکه اشاره میکند که همۀ ما اهلبیت به وظیفۀ الهیمان عمل میکنیم. علی7 هم که 25 سال سکوت کرد به وظیفهاش در حفظ اصل اسلام عمل کرد. پس حضرت میفرماید شما به کارهای شیطانیتان مشغول باشید ما هم کار رحمانیمان را میکنیم.
و شما منتظر باشید ما هم منتظر میمانیم.[8] یعنی هر عملی عکسالعملی و نتیجهای در دنیا و آخرت دارد. پس صبر میکنیم تا ببینیم نتیجۀ عمل شما چه خواهد بود و نتیجۀ عمل ما چه.
[1] . همیشه همین طور است در روزگار خود ما هم بسیار بودند مخلصان و متدینینی که از اوّل با انقلاب بودند امّا پس از مدتی آن روحیهها را از دست دادند و یکسر به دنبال مسائل مادی رفتند و تسلیم نفس شدند.
[2] . در احتجاج طبرسی: «و نجوتم بالضیّق من السّعة»
[3] . و بنابر نقل احتجاج مراد از «ضیق» باطل، و مراد از «سعه» حق است.
[4] . سوره ابراهیم، آیه 8. البته در آیه ﴿إن تکفروا﴾ آمده است.
[5] . سوره همزه، آیه 6 و7.
[6] . سوره شعرا، آیه 227.
[7] . سوره هود، آیه 121.
[8] . سوره هود، آیه 122.