borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»
فریبكاری

در اینجا توجه کنید که ابوبکر چه شیوه‏ای را برای پاسخ انتخاب کرده است. همان‏طور که در طول خطبه دیدید حضرت زهرا3 بحث استدلالی عقلی و شرعی حساب شده و ضمناً با حالت تهاجم به مردم که چرا نسبت به پایمال شدن حق بی‏تفاوت هستید ارائه کرد. طبیعی است کسی که در مقابل چنین حملۀ محکم و استدلالی قرار بگیرد سعی می‏کند از موضعی ظاهراً اخلاقی وارد بحث شود و با این شیوه حضرت را خلع سلاح ‏کند. ابوبکر این حرف‌ها را زد تا سخنان حضرت زهرا3 را در میان اجتماع بی‏اثر کند یعنی برای پایمال کردن حق وارد شیوه‏ای می‏شود که من نامش را عوام‏مالی گذاشته‏ام. امروز هم با این شیوه روبرو هستیم.

گاه کسی حق دیگری را ضایع و به او تعدّی و تجاوز می‏کند و بعد عده‏ای می‏آیند به مظلوم که می‏خواهد حقش را طلب کند می‏گویند «آقا از شما بعید است، این برخوردها شایستۀ شما نیست. حالا این نفهمی کرده شما چرا این طور تند برخورد می‏کنید» با همین دو کلمه حق مظلوم را پایمال می‏کنند.

یادم آمد زمانی مرحوم آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه برای من نقل کرد که در یکی از روستاها یک سیّد عالمی بود، وقتی که این سیّد فوت کرد پسر او که به موازین شرعی هم وارد بود امّا ملبّس به لباس روحانیت نبود در امور روستا همکاری می‏کرد. مثلاً اگر در تقسیم آب یا امور دیگر اختلافی پیش می‏آمد این پسر سیّد وارد می‏شد و می‏ایستاد تا حق به صاحب حق برسد. مردم هم احترام سادات را داشتند.

پس از مدتی برخی از این شیطان‌های ده پیش خود فکر کردند که این طور که نمی‏شود که این پسر همیشه مزاحم ما باشد، نقشه کشیدند که او را ملبّس به لباس روحانیت می‏کنیم تا دیگر از این کارها نکند. بالاخره مجلسی گرفتند و با ذکر خدا پدر شما را رحمت کند و شما یادگار او هستی و ما هم غیر از شما کسی از اهل علم را نداریم به او لباس روحانیت پوشاندند و او هم در همان مسجد یا حسینیۀ ده نماز جماعت می‏خواند. تا این که یک شب بعد از نماز که داشت برای مردم مسئلۀ شرعی می‏گفت: بچه‏ای آمد در گوشش چیزی گفت، یک دفعه مردم دیدند او بلند شد عبا و قبا و عمامه را گذاشت زمین و بیل را برداشت و دوید. پرسیدند: آقا کجا می‏روید؟ گفت فلانی دارد آب دیگری را می‏دزد. و بالاخره تسلیم این عوام‌زدگی‌ها نشد. یعنی دید می‏گویند آقا این برخوردها شایستۀ شما و لباس شما نیست. بلافاصله لباس را کنار گذاشت و اقدام کرد و فریب نخورد. به هر حال اینکه برخی از افراد وارد برخی مسائل می‏شوند و با یک موضع ظاهراً اخلاقی مانع احقاق حق می‏شوند از آن مصیبت‌های روزگار است. مثلاً در باب نهی از منکر هم موضع اخلاقی و عوام‌زدگی می‏گیرند حال آنکه نهی از منکر که تعارف‏بردار نیست.

در آن مجلس هم کسی که به پاسخ‏گویی حضرت زهرا3 اقدام کرد این روش را انتخاب کرد یعنی شروع کرد از یک موضع نرم که شما دختر پیغمبر هستید، او مهربان بود، تندی نداشت و تنها با کفّار تندی داشت نه با مؤمنین. این کلام خود نوعی تعرّض به بیانات حضرت3 است زیرا آن شخص می‏خواهد بگوید پیغمبر فقط به کفّار تندی داشت امّا حضرت3 به مؤمنین تندی می‏کند. در حالی که ما هرگز اجازه نداریم به خاطر مسائل به ظاهر اخلاقی، بگذاریم حق پایمال شود. تازه این مسائل در واقع اخلاقی هم نیست بلکه فریب‌های شیطانی است. کجا اخلاق حقیقی اجازه می‏دهد ظلم شود یا حق قطعی و مسلّم پایمال شود یا معصیت صورت گیرد. پس بدانید آن کسی که با دستاویز قرار دادن مسائل اخلاقی می‏خواهد جلوی احقاق حق و نهی از منکر گرفته شود در واقع اهل اخلاق هم نیست بلکه یا فریب‏خورده است یا فریب‏دهنده.

ابوبکر در ادامه می‏گوید:

اگر بخواهیم سنّت پدرت را جستجو کنیم، می‏بینیم که او پدر توست نه پدر زن‌های دیگر، و او برادر شوهر توست نه سایر دوستان. پیامبر شوهر تو را بر همۀ بستگان مقدّم می‏داشت و با او در هر امر بزرگی همراهی می‏کرد. دوست نمی‏دارد شما را مگر سعادتمند، و دشمن نمی‏دارد شما را مگر شقاوتمند. شما عترت پاک پیغمبر و برگزیدۀ خدا هستید. شما راهنمایان ما بر خوبی‌ها هستید و شما راهنمایی هستید برای ما به سوی بهشت. و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران، تو در گفتارت صادق هستی و در عقل و درایت از سابقین هستی.

اگر در سخنان ابوبکر دقّت کنید چند مسئله معلوم می‏شود: اوّلاً از آنجا که حضرت زهرا3 در بیاناتشان گفته بودند مگر من دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر غیر از من کسی از او باقی مانده است و مگر غیر از شوهر من کسی همراه و همرزم پیغمبر بود؟ و مگر شما به وسیلۀ ما اهل‏بیت از جاهلیت کبری و دوران ذلّت بیرون نیامدید؟ و.. . لذا ابوبکر همۀ این مطالب را تأیید می‏کند و این نیز شیوۀ دیگری برای پایمال کردن حق است.

فرض کنید دو نفر با هم دعوا کنند. یک طرف با تندی و درشتی برخورد کند، امّا طرف دوّم که ظالم است به جای تندی شروع کند به اینکه هر چه شما می‏گویید درست است ما که حرفی نداریم، امّا در ظاهر و فقط برای شعار و عوام‏فریبی و به این صورت گویی آب سردی بر همۀ حرارت و تندی طرف مظلوم می‏ریزد و مسائل را به نفع خودش مطرح می‏کند.

در این شیوۀ شیطانی، ظالم معمولاً از میان ادعاهای مظلوم چند ادعا را که قابل انکار نیست و مهم نیست انتخاب می‏کند و به آنها اقرار می‏کند بعد هم آرام‏آرام مسائل اصلی را به حاشیه می‏برد. این سیاست شیطانی در هر عصری روی می‏دهد. یعنی ظالم همیشه همۀ حقایق را انکار نمی‏کند چون در این صورت هر آدم معمولی هم می‏فهمد که او باطل است و در نتیجه او را از صحنه بیرون می‏کنند پس می‏آید چند مسئلۀ حق را که در درجۀ اوّل اهمیت هم نیست مطرح می‏کند، برای اینکه یک حق را که خیلی اهمیت دارد پایمال کند. این شیوه یعنی؛ ابتدا جوّ را آرام کردن و در دست گرفتن، بعد برای هدف خودش با اقرار به برخی مطالب صحیح یک مطلب باطل را جا انداختن و یک حق را پایمال کردن. معمولاً بازیگران سیاسی و شیطان ‏صفت‌ها از این شیوه استفاده می‏کنند.

ابن ابی‏الحدید در شرح نهج ‏البلاغه وقتی به این عبارت می‏رسد می‏گوید: «خودم از علی بن فارقی که مدرّس مدرسۀ غربی در بغداد بود پرسیدم: آیا فاطمه در آنچه می‏گفته است، راستگو بوده است؟ گفت: آری. گفتم: چرا ابوبکر فدک را به او که راست می‏گفته است، تسلیم نکرده است؟ خندید و جواب بسیار لطیفی داد که با حرمت و شخصیت و کمی شوخی کردن او سازگار بود. گفت: اگر آن روز به مجرّد ادّعای فاطمه فدک را به او می‏داد، فردای آن روز می‏آمد و خلافت را برای همسر خویش مدّعی می‏شد و ابوبکر را از مقامش برکنار می‏کرد و دیگر هیچ بهانه‏ای برای ابوبکر امکان نداشت، زیرا او را صادق دانسته بود و بدون هیچ دلیل و گواهی فدک را تسلیم کرده بود. و این سخن درستی است»[1] البته این نظر ابن ابی‏الحدید یا آن استاد است. امّا اگر از من بپرسید می‏گویم: اینطور نیست. زیرا بحث امروز و فردا نبود. حضرت3 در همان روز به صراحت خلافت را هم مطرح کرد و اصلاً از نظر حضرت3 فدک و خلافت به هم مربوط و متصل بودند نه جداجدا. بلکه علت اصلی برخورد ابوبکر و سخنان به ظاهر نرم او آن سیاست فریبکارانه بود، تا جوّ را کنترل سازد و بتواند حکومت کند.

در باب حکومت در روایتی آمده است که اگر کسی بخواهد حق محض را حاکم کند برای ذائقه بعضی‏ها تلخ است و اگر کسی بخواهد باطل محض را حاکم کند باز هم تلخ است، یعنی فطرت بشر باطل محض را نمی‏پذیرد. پس ناچار باید اموری را با آن باطل توأم کنی تا فطرت بشر آن را بپذیرد.

یکی از دوستان اهل علم، روایتی را از امام محمّد باقر7 برای من نقل کرد که احتمالاً در کتاب سیّد نعمت‌اللّه جزایری; است که از حضرت سؤال می‏کنند چه شد که امیرالمؤمنین علی7 که حکومتش حق بود در عرض چهار سال و چند ماه که حاکم بود این همه جنگ کرد؟ آن هم نه با کفّار بلکه با مسلمین؟ با اینکه همین مسلمانها علیه عثمان هم قیام کرده بودند. امام باقر7 فرمود: علت این بود که علی7 از نظر حکومتی حق محض بود و می‏خواست مُرّ و حقیقت خالص و صریح را عمل کند. و حضرت باطل را قاطی حق نمی‏کرد، امّا عثمان چنین نبود و در حکومت عثمان باطل محض حاکم بود و حاضر نبود حتی مقداری حق هم داخل کند، امّا در حکومت آن دو نفر اوّل حق و باطل به هم آمیخته بود و لذا به ظاهر با ذائقۀ بشر هم هماهنگ بود و آنها حکومت کردند.

به هر حال صریح بگویم من از روایت این طور برداشت کردم که مردم نه حق محض می‏خواهند نه باطل محض. در باب حکومت، مردم اینها را مخلوط با هم می‏خواهند چون با ذائقه‏شان جور درمی‏آید.

به هر حال ابوبکر بعد از اینکه کمی جوّ را آرام کرده می‏گوید:

تو نباید از حقّت منع بشوی و هیچ کس هم نباید حرف‌های تو را رد کند.

ببینید این حرف‌ها همه توخالی و شعار محض است، همین‏طور شعار ردیف می‏کند تا بعداً کار خودش را در غصب فدک توجیه کند. خدا شاهد است که هر وقت عبارات این افراد را می‏خوانم کسل می‏شوم، گویی ظلمتی به سراغم می‏آید. اصلاً صمیمیت و صفای باطن آدمی با این عبارات ظاهراً زیبا و باطناً شیطانی از بین می‏رود. آدم متأثر می‏شود که چه شد که آن حکومت اسلامی با این ظلمت‌ها آمیخته شد و کار حکومت‌ها به بازیگری و بنداندازی و. .. کشید؟

 


[1] . عبارت ابن ابی الحدید در جلد 16 شرح نهج البلاغه ـ چ مصر، صفحه 284 چنین است:

«و سالت علی بن الفارقی مدرّس المدرسة الغربیة ببغداد، فقلت له: أكانت فاطمة صادقة؟ قال: نعم، قلت: فلم لم یدفع إلیها أبوبكر فدك و هی عنده صادقه؟ فتبسّم، ثمّ قال كلما لطیفا مستحسنا مع ناموسه و حرمته و قلة دعابته: قال: لو أعطاها الیوم فدك بمجرّد دعواها لجاءت إلیه غداً و اذعت لزوجها الخلافة، و زحزحته عن مقامه، و لم یكن یمكنه الاعتذار و الموافقة بشیء؛ لأنه یكون قد أسجل علی نفسه أنّها صادقة فیما تذعی كائنا ما كان من غیر حاجة إلی بینة و لا شهود؛ و هذا كلام صحیح».

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: