شايسته است که اين مسأله از نظر تاريخي مورد بحث واقع شود تا از يک طرف معلوم شود که اين چه اجماعي بود و ثانيا چه حجيتي در اين اجماع براي اين مسأله وجود دارد و ثالثاً بعد از استناد به اين اجماع چرا کسي سخني نگفت.
اما داستان اجماع بر خلافت يک امري است که به شوخي شبيهتر است. جريان سقيفه را که خود محدثان و مورخان اهل تسنن نقل کردهاند، جرياني است که از اختلاف بين دو طايفه از انصار، بر سر خلافت در سقيفه شروع شد. وقتي چند نفر از مهاجريني که سرانجام دستگاه خلافت را راهاندازي کردند متوجه شدند فورا جمع شدند و با آنها درگير شدند.
خليفه دوم جريان را اين طور نقل ميکند که: «من ديدم نزديک است که بين امت اختلاف بيافتد و شمشير بين مردم واقع شود. من دستم را دراز کردم و گفتم: من که با ابوبکر بيعت ميکنم. به دنبال من چند نفري اين کار را کردند و بالاخره قضيه تمام شد و ديگر کسي چيزي نگفت! »اجماع مورد ادعا اين بوده است.
از خليفه دوم نقل شده که:[1] اگر امري مورد اجماع مسلمين باشد و مسلمانان در آن اختلافي نداشته باشند و بر خطا هم نباشد چگونه است که خليفه دوم درباره آن ميگويد: فلتهٔ وقي الله شرها! و چگونه است که ميگويد: من براي جلوگيري از خونريزي دستم را دراز کردم و با او بيعت کردم! اگر بنا بود اجماع شود بايد رأيگيري ميکردند. دست کم نظر ديگران را ميپرسيدند و اجازه ميدادند هر کسي رأي خودش را بدهد. چگونه سخن از اجماع ميشود در حالي که ابتدا، کار به اين جا کشيده شد که به روی هم شمشير کشيدند و او براي جلوگیري از خونريزي دست به سوي ابوبکر دراز کرد و بعد هم خودش گفت: اين کار نسنجيدهاي بود. اينها همه امت نبودند. مگر سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ديگران جزو امت نبودند؟!
بر فرض بر خلافت و بر غصب فدک اجماع کردند اما چه کسي نظر داده بود؟ کدام سند گواه است که مردم گفته باشند: بياييد اين کار را بکنيد؟ خود او هم به حديثي از پيغمبر استناد کرد که اختيار اموالي که بعد از من باقي ميماند به دست ولي امر است. حتي اگر اين حديث هم درست بود بر اساس بيعتي که پيغمبر هفتاد روز پيشتر در غدير از مسلمانان گرفته بود بايد آن اموال در اختيار علی7 باشد نه اين که مباشر علی و حضرت زهرا3 را از ملک بيرون کنند و خودشان تصرف کنند!
به هر حال اين جريان به تعبير حضرت زهرا3 توطئه و غائلهاي بسيار خطرناک بود شبيه توطئهاي که براي قتل پيغمبر تدارک ديده بودند. نبايد از اين نکته غافل شويم که اين که حضرت در مقابل اينها اين عبارات را به کار ميبرند و از آياتي استفاده ميکنند که در شأن کفار، مشرکان و منافقان است، و اين جريان را به جريان فرزندان يعقوب تشبيه ميکنند.
همه اينها براي اين است که در ميان مسلمانان دست کم چند نفري حقيقت اسلام و مسير صحيح اسلام را بشناسند و بفهمند که معارف دين را بايد از چه کسي ياد بگيرند. اگر کسي ادعا کند که: «اگر اين خطبه حضرت زهرا3 نبود، امروز اثري از شيعه در عالم پيدا نميشد» حرف گزافي نزده است. وجود تشيع و حتي معارفي که از اهل بيت: در ميان اهل تسنن باقي مانده مرهون اين خطبه حضرت زهرا 3 است.
[1] . تاريخ طبري، ج2،ص 459.