حضرت فاطمه3 فرمود:
«مَا كَانَ أَبِي رَسُولُ اللَّـهِ6 عَنْ كِتَابِ اللَّـهِ صَادِفاً وَ لَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً بَلْ كَانَ يَتْبَعُ أَثَرَهُ وَ يَقْفُو سُوَرَهُ» یعنی؛ پدرم پيامبر6 از کتاب خدا رويگردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مينمود.
در اینجا ببینیم رابطه پیامبر اکرم6 با قرآن چگونه است و قرآن کریم چه نظری دربارة ایشان دارد. در تفسیر اطیب البیان در ذیل سوره نجم آمده است:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم ﴿وَ النَّجْمِ إِذا هَوىٰ * ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوىٰ﴾
قسم به ستارة زماني که سقوط ميکند گمراه نشده است صاحب شما پيغمبر اکرم و به راه باطل نرفته است.
﴿وَ النَّجْمِ إِذا هَوى﴾ بعضي گفتند: مراد قرآن مجيد است که نجوما نازل شده در مدّت بيست دو سال از اوّل بعثت تا حين رحلت و اطلاق نجم بر قرآن براي اين است که دفعتاً نازل نشده، بلکه تدریجاً نازل شده. بعضي گفتند: مراد ستاره ثريّا است که در موقع طلوع فجر غائب ميشود. بعضي گفتند: مراد مطلق نجوم است که در صبح غائب ميشوند به واسطه ضياء شمس. و یا مراد، شهاب است که رجوم شياطين است چنانچه ميفرمايد:
﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ * وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ * إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ﴾.[1]
لکن اخبار زيادي از عامّه و خاصه داريم که از حضرت رسالت پرسيدند که پس از شما جانشين شما و خليفه و وصيّ شما کيست؟ فرمود: آن کسي است که فلان ستاره در فلان شب در خانه او سقوط ميکند. در خانه هر کس سقوط کرد او است خليفه و جانشين من تمام انتظار داشتند ديدند در خانه امير المؤمنين7 سقوط کرد. آنچه به نظر ميرسد مراد جنس نجوم است نه نجم مخصوص و مراد از هویٰ هم مطلق سقوط و غيبوبيّت است و اخبار هم بيان مصداق است. و يکي از مصاديق آن در آخر دنيا قيام قيامت است که ميفرمايد: ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ * وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ﴾[2] و نيز ميفرمايد: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[3]
خداوند به آثار قدرت خود قسم ميخورد ولي در باب قسم براي مکلفين بايد به اسم جلاله باشد سه صيغه قسم (باللهِ، تاللهِ، و اللهِ) چنانچه قبلا هم اشاره شد.
﴿ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ﴾ خطاب به مؤمنين است و مراد از «صاحبکم» رسول الله6 است و ضلالت؛ گمراهي است در مقابل هدايت. ميفرمايد: پيغمبر اکرم6 در ضلالت و گمراهي نيست، بلکه کار او هدايت است. چنانچه ميفرمايد: ﴿وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾.[4]
﴿وَ ما غَوى﴾ غوايت؛ مقابل رشد است که راه باطل است، يعني حضرت رسالت به راه باطل نميرود. آنچه ميگويد و آنچه ميکند حق است و صدق است و عين صلاح و رشد است. از روي سفاهت و جهالت و بيشعوري و بيادراکي نيست و بر خلاف حق نيست تمام عين حقيقت است.
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (4)[5]
و از روی هوای نفس و خواهش نفسانی چیزی نمیگوید: آنچه میفرماید نیست مگر وحی الهی که به او وحی شده.
﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْـهَوى﴾ گفتيم خطاب به مؤمنين است، و مؤمنين چنین توهمي در بیان احکام در حق حضرتش نميبرند، زيرا احکام شرعيّه نوعاً بر خلاف هواهاي نفسانيه است و بر حضرتش سودي و نفعي ندارد فقط چيزي که مورد اين توهم ميشود، همان نصب اميرالمؤمنين7 است بر خلافت و بيان فضائل علي و اهلبيت، که العياذ بالله حضرت رسالت از روي هواي نفساني بخواهد بستگان خود را بر سایرین ترجيح دهد و مقدّم دارد و آنها را پيشواي ديگران قرار دهد بالاخص که نوع مسلمين دل خوشي از اميرالمؤمنين نداشتند.
اما منافقين که اعدا عدوّ علي بودند، و اما سايرين هم که ايمان آورده بودند، يا از جهت اينکه آباء و ارحام و بستگان آنها به دست علي کشته شده بودند، يا از جهت خوف از منافقين در حق حضرت اميرالمؤمنين7 کوتاهی کردند و تمايل پيدا کردند به طرف منافقين و شاهد بر اين دعوي خبريست که ميفرمايد:
﴿ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّـهِ إِلَّا أَرْبَعَةٌ أو خَمْسَةٌ﴾
و ارتداد، فرع ايمان است. یعنی ابتدا ايمان آوردند، سپس برگشتند. منافقين را مرتد نميگويند، زيرا نيامده بودند تا برگردند، لذا اين توهّم را در حق حضرتش بردند خداوند ميفرمايد که:
﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْـهَوى*إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾؛ پيغمبر6 کلمهاي از روي هواي نفس نميگويد. آنچه ميفرمايد نيست مگر وحي الهي.
و در بسياري از موارد خداوند دفع اين توهم را ميکند مثل آيه شريفه ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ﴾[6] يعني محال است پيغمبر پيش خود چيزي بگويد اگر بود با آن چنين ميکرديم. روایت است که اميرالمؤمنين، شبها فاطمه را سوار ميکرد و به در خانه مهاجرين و انصار میبرد و آنها وعده ميکردند که صبح بيايند براي نصرت او ولی تخلف ميکردند و پيغمبر هم ميدانست عداوت آنها را، لذا در غدير خم خدا وعده حفظ داد به او ﴿وَ اللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ حتى آن ملعون هم که گفت: اگر امر از جانب خدا باشد صاعقه بيايد و مرا بسوزاند، صاعقه آمد و او را هلاک نمود، و در قضيه زيد پسر خوانده پيغمبر ميفرمايد: ﴿وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّـهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ﴾[7] .
[1]. حجر آيه 16 تا 18 .
[2]. انفطار آيه 1 و 2 .
[3]. تکوير آيه 1 و 2 .
[4]. شوري آيه 52 .
[5]. سوره النجم (53): آيات 3 تا 4 .
[6]. الحاقه آيه 44 تا 46.
[7] . سوره احزاب، آيه 37.