از همين جا معلوم مىشود كه صبر چه فضيلت بزرگى است، و چه راه خوبى است براى مقاومت در برابر مصائب و شكستن سورت و شدت آن، ولى با اين حال به تنهايى كافى نيست كه عافيت و سلامت را كه در مخاطره بوده برگرداند، در حقيقت صبر؛ مانند دژى است كه انسان از ترس دشمن بدان پناهنده شود، ولى اين دژ نعمت امنيّت و سلامتى و حريت حيات را به انسان عودت نمىدهد، و چه بسا محتاج به سبب ديگرى شود كه آن سبب رستگارى و پيروزى را تأمين نمايد.
اين سبب، در آيين توحيد خداست. يك نفر موحّد وقتى نا ملايمى مىبيند و مصيبتى به او روى مىآورد نخست خود را در پناه دژ محكم صبر قرار داده، بدين وسيله نظام عبوديت را در داخل خود در دست گرفته و از اختلال آن و متلاشى شدن قوا و مشاعرش جلوگيرى مىكند، و سپس بر پروردگار خود كه فوق همه سببها است توكل جسته، اميدوار است كه او وى را از شرى كه روى آورده حفظ كند، و همه اسباب را به سوى صلاح حال او متوجه سازد، كه در اين صورت كار او كار خود خداى تعالى شده، و خدا هم كه بر كار خود مسلط است، اسباب را هر چند سبب بيچارگى او باشد به سوى سعادت و پيروزى او جريان مىدهد.
به خاطر همه اين جهات بود كه يعقوب بعد از آنكه فرمود: «فصبر جميل » دنبالش گفت : «وَ اللّـهُ الْمُسْتَعانُ عَلیٰ ما تَصِفُونَ » و كلمه صبر را با كلمه توكل تمام كرد، نظير آنكه در آيات بعدى همين معنا را رعايت نموده چنين گفت : «فصبر جميل عسى الله ان ياتينى بهم جميعا انه هو العليم الحكيم . . . »
پس جمله ﴿وَ اللّـهُ الْـمُسْتَعانُ عَلیٰ ما تَصِفُونَ﴾ - كه راستى كلام عجيبى است - توكل يعقوب را بر خداى تعالى بيان نموده، مىفرمايد: من مىدانم كه شما در اين قضيه مكر و حيلهاى به كار بردهايد، و مىدانم كه يوسف را گرگ نخورده، و ليكن در كشف دروغ شما و دست يابى بر يوسف به اسباب ظاهرى كه بدون اذن خدا هيچ اثرى ندارند دست نمىزنم و در ميان اين اسباب دست و پا نمىزنم بلكه با صبر، ضبط نفس نموده، و با توكل به خدا حقيقت مطلب را از خدا مىخواهم .
پس معلوم شد كه جمله ﴿وَ اللّـهُ الْمُسْتَعانُ عَلیٰ ما تَصِفُونَ﴾ دعايى بود كه يعقوب7 در مقام توكل كرده، و معنايش اين است : «پروردگارا! من در اين گرفتاريم بر تو توكل كردم تو در آنچه كه اين فرزندانم مىگويند ياريم كن ». و اين جمله توحيد در فعل را مىرساند. يعقوب خواست بگويد تنها و يگانه مستعان خداست، و مرا جز او مستعانى نيست .
آرى، او معتقد بود كه هيچ حكم حقى نيست مگر حكم خدا، و در آياتى كه به زودى مىآيد به همين معنا تصريح كرده و گفته است: «اِن الْـحُكْمُ الّا لِله عَلَيه تَوَكَّلْت».
براى اينكه توحيد در فعل را تكميل نموده و به بالاتر از اين برساند، اسمى از خود نبرد، و نگفت : «بزودى صبر خواهم كرد» و نيز نگفت : «و من در آنچه شما مىگوييد به خدا استعانت مىجويم » بلكه خود را به كلى كنار گذاشت و فقط از خدا دم زد، تا برساند همه امور منوط به حكم خداست كه تنها حكم او حق است، و اين كمال توحيد او را مىرساند و مىفهماند كه با آنكه درباره يوسفش غرق اندوه و تاسف است، در عين حال يوسف را نمىخواهد و به وى عشق نمىورزد، و از فقدانش دچار شديدترين و جانكاه ترين اندوه نمىگردد مگر به خاطر خدا و در راه خدا.
و كوتاه سخن، اين که خداى سبحان بر همه اين اسباب فعّاله عالم، غالب است، به اذن او فعاليت مىكنند، و او هر چه را بخواهد بدانها تحميل مىكند، و آنها جز سمع و طاعت چارهاى ندارند، اما (چه بايد كرد كه) بيشتر مردم نمىدانند، چون گمان مىكنند كه اسباب ظاهرى جهان خود در تاثيرشان مستقلند، و به همين جهت مىپندارند كه وقتى سببى و يا اسبابى دست به دست هم داد تا كسى را مثلا ذليل كند خدا نمىتواند آن اسباب را از صورتى كه دارند بگرداند، ولى آنها اشتباه مىكنند.
پس همانطور که يوسف و يعقوب8 در برابر صبر به نتیجه رسیدند خطبه یادگار رسول الله6 همه توطئهها را خنثی کرد و امروز دنیای اسلام مرهون فداکاریهای آن حضرت و شوهر و فرزندانش است.