طبق برنامه، قرار بود حمله در نيمه شب صورت گيرد. اما ابولهب گفت: در اين وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند. برخي نوشتهاند که صداي زني از داخل خانه شنيده شد، به دنبال آن برخي گفتند؛ نميتوانند تحمل کنند که بعدها عرب در بارهشان بگويند؛ حرمت فرزندان عم خويش را شکستند. از همين رو منتظر ماندند تا صبح حمله کنند.[1] البته آنان هم چنان مواظب بودند تا پيامبر6 از خانه خارج نشود و گاه به سوي وي (در حالي که امام7 به جاي پيامبر6 خوابيده بود) تيرها (يا سنگهايي) هم پرتاب ميکردند اما امام7 گاه تنها در جاي خود ميغلطيد ولي سر خود را بيرون نميآورد.[2]
به هر حال وقتي صبح شد همگي به خانه هجوم آوردند ولي به يکباره علي7 از بستر برخاست و همه را مات و حيران کرد. آنان که تازه دريافته بودند پيامبر6قبلا از خانه خارج شده است، از امام پرسيدند او کجاست؟ حضرت اظهار بي اطلاعي کرد. براي همين امام را از خانه بيرون کشيدند و کتک زدند و ساعتي هم در مسجدالحرام زنداني کردند و بعد رهايش ساختند.[3] در برخي روايات نيز آمده است که او را تا سر حد کشتن زدند.[4] امام خود در باره حمله اين شب، اشعاري سروده است که بخشي از آن چنين است:
وقيت بنفسي خير من وطا الحصي |
|
و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر |
محمد لما خاف ان يمکروا به |
|
فوقاه ربي ذوالجلال من المکر |
و بت اراعيهم متي ينشرونني |
|
و قد وطنت نفسي علي القتل والاسر |
من جان خود را براي بهترين فرد روي زمين و نيکوترين شخصي که خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف کرده است سپر قرار دادم.
آن شخص گران قدر، محمد6 بود و من هنگامي دست به اين کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشيده بودند ولي خداي من او را از مکر دشمنان حفظ کرد.
من در بستر وي تا صبح ماندم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را براي مرگ يا اسارت آماده کرده بودم.[5]
و چنين بود که پيامبر اکرم6 توانست به سلامت، راهي مدينه شود.[6]
[1] . همان، ص 28؛ سبل الهدی، ج 3، ص 330
[2] . امالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 83.
[3] . بحار الانوار، ج 19، ص 78.
[4] . همان، ج 19، ص 92.
[5] . الدر المنثور، ج 3، ص 180.
[6] . شرح نحوه هجرت پیامبر خود مجالی دیگر میطلبد.