توطئهی غصب فدک و نسبت دادن به پیامبر عظيم الشأن، پس از مرگ آن بزرگوار، همانند توطئهي زمان حياتش ميباشد. به اين داستان از زبان واقدي دقت فرماييد:
«پس از مراجعت از جنگ تبوک، گروهي از منافقان به حيله نشسته و ميان خود به مشورت پرداختند که در پيش رو درهاي است، با رم دادن مرکب پيامبر6 و انداختن در قعر دره حضرت را به کشتن دهند.
هنگامي که حضرت به بالاي آن دره رسيد و مسلمانان خواستند که با آن حضرت از بالاي دره حرکت کنند، خبر توطئه به آن حضرت رسيده بود. آن حضرت به مردم فرمان داد که آنان از ميان دره ـ که راهي فراخ و هموار داشت ـ بروند و خود حضرت از بالاي دره به حرکت ادامه دهند. عمار ياسر جلودار ناقهي حضرت و حذيفه از پشت مواظب بود. وقتي که به بالاي دره رسيدند، ناگهان متوجه شدند که گروهي دور ناقهي رسول الله را گرفتهاند. حضرت به خشم آمده، به حذيفه فرمان راندن آنان را دادند و حذيفه با عصاي آهني که داشت به صورت مرکبهاي آنها زد، و آنان متوجه شدند که پيامبر از توطئهي آنان با خبر شده، از بالاي دره با شتاب به پايين دره رفته و خود را در ميان مردم انداختند تا شناخته نشوند، و حذيفه پس از متفرق کردن آنان برگشت و همچنان در کنار ناقه بود تا از آن دره گذشتند.
رسول گرامي6 از حذيفه پرسيدند: آيا از آن گروه شناسايي حاصل کردي؟ عرض کرد: يا رسول الله! مرکب چند نفر، فلان و فلان را شناختم، اما خود آن گروه نقاب به صورت داشتند و در تاريکي نتوانستم آنان را بشناسم...»[1].
اين گروه هر چند به مقصد اصلي خود موفق نشدند، ولي توانستند بار و لوازم و اثاثيهاي که بار ناقهي رسول خدا6 بود به زمين بيندازند. همچنين واقدي ميگويد:
«اسيد بن حضير به رسول الله گفت: يا رسول الله! خودتان آنان را شناسايي فرموده و به ما معرفي فرماييد تا سرهاي آنان را در پيش شما حاضر کنيم، و من به رئيس قبيلهي خزرج فرمان ميدهم و آن هم کفايت منافقان قبيلهي خود را مينمايد، تا به کي با اينان با مداومت رفتار کنيم. اکنون که اسلام شوکت و قدرت دارد، دليلي براي تأخير سياست ايشان نميبينم، و رسول خدا6 در جواب فرمودند: «براي من دشوار است که مردم بگويند: محمّد وقتي که جنگ بين او و مشرکان به پايان رسيد، دست به کشتار ياران خود زد! »[2]
پس به تصريح روايت واقدي، گروهی در ميان اصحاب بودهاند که در صدد کشتن رسول اکرم6 بودهاند، و از فرمايش پيامبر6 که فرمودند: براي من دشوار است. .، معلوم ميشود آن عده نامدار بودهاند و در آغاز نهضت در مکه و به هنگام هجرت با رسول خدا6 همکاري نمودهاند و در رديف بنيانگذاران انقلاب نبوي6 شمرده ميشدند، به نحوي که کشته شدن آنان موجب ميگرديد که مردم، مقام شامخ نبوت را با دستگاه سلطنت همسان بدانند، و بگويند: اين جباران و پادشاهان هستند که پس از پيروزي و انتقال قدرت، افراد برجستهاي را که با آنان همکاري نمودهاند از بين ميبرند، و از اين جهت معروف شده: «انقلاب به مثابهي گربه است که بچهاش را ميخورد». و اين شيوهي معمولي قدرتهاست.
پس از توجه به اين نکته شايد وجه اينکه به اسيد ميفرمايند که: اگر من چنين عملي را انجام دهم، اين سؤال در مردم ايجاد ميشود که نکند که اين پيامبر نيز همانند يکي از زمامداران دنيوي است، نهايت، اينکه در زير پوشش نبوت چنين کاري را انجام ميدهد.
[1] . مغازي واقدي، ص 1042.
[2] . مغازي واقدي، ص 1042.