در مورد اوضاع پس از وفات ابوطالب، ابن هشام مينويسد: چند صباحي از مرگ ابوطالب نگذشته بود که مردي از قريش مقداري خاک بر سر او (پيامبر) ريخت. پيامبر6 به همين وضع وارد خانه شد. يکي از دختران او که متأثر از اين واقعه بود آب آورد تا سر و صورت پدر را بشويد و در همان حال قطرات اشک از چشمانش سرازير شد. پيامبر6 فرمود: گريه نکن دخترم. خدا حافظ پدرت است. تا ابوطالب زنده بود، قريش موفق نشدند در باره من کار ناگواري انجام دهند.[1]
وضعيت اخير، پيامبر6 را وا داشت تا سفري به شهر بزرگ طائف انجام دهد. او در آن جا با سران قبيله ثقيف تماس گرفت و آيين خود را عرضه کرد، ولي پاسخ آنان اين بود که؛ اگر تو برگزيده خدا باشي رد سخن تو موجب نزول عذاب است و اگر در ادعاي خود دروغگو باشي که شايسته سخن گفتن نيستي! پيامبر6 متوجه بيميلي آنان شد و از جا بر خاست تا بر گردد و از آنها قول گرفت که سخنانش را با افراد ديگر در ميان نگذارند. اما آنان بر خلاف پيمان خود، اراذل و اوباش را بر انگيختند و پيامبر6 را با وضع دلخراشي آزردند چنان که حضرت مجبور شد به باغي که متعلق به عتبه و شيبه دو تن از مشرکان مدينه بود، پناه ببرد.[2]
چنين بود که پيامبر اکرم6 در اين سفر نتوانست به پايگاهي جايگزين دست يابد و از فشارهاي طاقت فرساي مکيان رها شود. نکته قابل ملاحظه در اين سفر، واقعه پاياني آن و نحوه بازگشت پيامبر6 به مکه است.
پيامبر6 که احتمال ميداد توسط بت پرستان مکه دستگير شود، تصميم گرفت چند روزي در نخيله (محلي بين طائف و مکه) بماند تا کسي را بيابد و نزد يکي از سران قريش بفرستد و با امان او وارد شهر شود. ولي چون کسي را نيافت به ناچار تا حراء رفت و در آن جا با يک عرب خزاعي تماس گرفت و به وسيله او به مطعم بن عدي از شخصيتهاي مؤثر مکه پيام داد که به او امان دهد.
مطعم؛ نيز با اين که بتپرست بود، گفت: محمد يک راست به خانه من بيايد. من و فرزندانم جان او را حفظ ميکنيم. پيامبر6 در پي توافق با مطعم، شبانه به خانه او آمد. صبح روز بعد به پيشنهاد مطعم و در حفاظت مطعم و فرزندانش به مسجد الحرام آمد و در منظر عمومي طواف کرد و همه دريافتند که وي از اين پس در امان مطعم است. ابوسفيان در اين ماجرا بيش از همه خشمگين بود و از اين که چطور محمد از کمين او جان سالم به در ميبرد در فشار و رنج افتاده بود.[3]
به اين ترتيب پيامبر6 که در پي از دست دادن استوانههاي قبيلهاي خود؛ ابوطالب7 و خديجه7 ناچار به دنبال پايگاهي جديد خارج از مکه ميگشت، ولي نتوانست به خواسته خود در طائف برسد، توفيق يافت تا از طريق مطعم مجددا پايگاه قبيلهاي ديگري در همان مکه پيدا کند و به کمک آن از شر قريش در امان بماند. در اهميت حمايت مطعم همين بس که پيامبر6 در جنگ بدر که قريش ضمن دادن تلفات سنگين اسراي زيادي نيز بر جاي گذاشته بودند، فرمود: اگر مطعم زنده بود و از من تقاضا ميکرد که همه اسيران را آزاد کنم يا به او ببخشم، تقاضايش را رد نميکردم.[4]
[1] . سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 25
[2] . مسلمان شدن عداس مسیحی تنها دستاورد این سفر بود.
[3] . الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1ص 210 و البدایهٔ و النهایهٔ، ج 3، ص 137
[4] . همان