borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد نهم»
معناى تحت اللفظى حق و باطل و ملاک هر دو چیست؟

«حق» در لغت به معناى ثابت و استوار و پاى برجاست و «باطل» در نقطه مقابل آن قرار دارد. هر فکر و اندیشه و طرح علمى و فلسفى و اخلاقى که با خارج از اندیشه وفق دهد و از یک واقعیت خارج از محیط فکر حکایت کند، طبعاً چنین اندیشه‏اى حق و استوار خواهد بود؛ چون این فکر از واقعیت ثابت و استوار حکایت مى‏کند، از این نظر بر اثر حقانیت و ثبات واقعیت، خود فکر نیز ثابت و پاى بر جا خواهد بود؛ ولى هر نوع اندیشه و طرحى که به واقعیتى منهاى محیط اندیشه متکى نباشد بر اثر نداشتن تکیه‏گاهى ثابت و استوار، خود به خود باطل و پوچ و غیر پایدار خواهد بود.

نشانه‌هاى حق و باطل در این مثل، حق به آب و فلزات تشبیه شده و باطل به سان کف روى آب و یا فلزات ذوب شده تلقى گردیده است.

1. گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به او در مى‏آید در این صورت، تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلى خاصى پیدا مى‏کند؛ زیرا همان‏طور که آب، مایه حیات بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید درباره آن مى‏گوید: ﴿. . . وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ. . .﴾[1] هر موجود زنده‏اى را از آب آفریدیم. هم‏چنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایه حیات اجتماعى مى‏باشد و در پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعى که در حقیقت مایه زندگى اجتماعى است زنده مى‏گردد و عواطف انسانى و احساسات پاک بشرى، تجلى خاصى پیدا مى‏کنند، در صورتى که ملت فاقد ایمان، هیچ انگیزه‏اى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و همواره در لب پرتگاه فاصله طبقانى قرار گرفته و با جنگ‏هاى کوچک و بزرگ دست به گریبان است.

روزى آقاى فروید، روانکاو معروف، تصور می‌کرد؛ روزگار دین سپرى گردیده و نظامات مدنى و تربیت‏هاى اجتماعى، جایگزین دین شده است، ولى تلفات وحشت آور جنگ اول جهانى، که آمار تلفات از ده میلیون تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیه خود را پس بگیرد و جنگ دوم جهانى روشن ساخت که اروپاى ماشینى فاقد حیات انسانى است و هنوز به صورت درندگان باقى است.

اگر ایمان به فلزات تشبیه شده است، براى این است که برخى از آنها مایه حیات انسان است و قرآن درباره یکى از آنها چنین مى‏فرماید: ﴿. . . وَ أَنْزَلْنَا الْـحَدِیدَ فِیه بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[2]؛ آهن را آفریدیم در آن قدرت عظیم و سودهایى براى مردم است. اگر این فلز از بین برود زندگى انسان دچار اختلال مى‏گردد.

2. کف‏هاى روى سیل یا فلزات ذوب شده به سان حجابى است که تا مدتى روی چهره آب و فلز را مى‏گیرد، ولى طولى نمى‏کشد که تمام کف‏ها نابود شده و سیماى شفاف آب، چشم‏ها را خیره مى‏سازد؛ هم‏چنین چهره حقیقت گاهى با نقاب باطل پوشیده مى‏شود؛ اما سر انجام نقاب باطل بر کنار رفته، سیماى حق با درخشندگى خاصى خودنمایى مى‏کند

گاهى افکار شیطانى و آراى باطل، تا مدتى آفتاب حق را به سان ابرهاى تیره بهار مى‏پوشانند، ولى این پرده پوشى همیشگى نیست و قرآن این حقیقت را به زبان دیگر نیز بیان کرده ﴿وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ‏ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾[3]؛ بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنى است. و در جاى دیگر مى‏فرماید: ﴿وَ یَمْحُ اللَّـهُ البَاطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ. . .﴾[4]؛ خداوند باطل را نابود مى‏سازد و حق را با سخنان خود پایدار مى‏دارد.

3. باطل خاصیت و فایده‌اى ندارد؛ ولى حق، منبع انواع برکات است؛ از کف‏هاى روى‏آب گلى رشد نمى‏کند و درختى سبز، و تشنه‏اى سیراب نمى‏شود، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حیات و زندگى در جانداران و گیاهان است.

4. همان‏طور که باران از آسمان مى‏بارد و هر نقطه‏اى به اندازه لیاقت و شایستگى خود از آن بهره‏مند مى‏گردد و به اصطلاح، در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس و به علاوه ظرفیت دره‏ها و نهرها و مسیل‏ها هم یک‏سان نیست و هر یک به اندازه گنجایش خود، آب بر مى‏دارد؛ هم‏چنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یک‏سان نیست و هر کدام به اندازه شایستگى خود، از معارف و تعالیم آسمانى بهره مى‏گیرند.

به عبارت دیگر قلوب و ارواح از نظر گنجایش با هم اختلاف دارند، برخى به اندازه یک سبو و گاهى به اندازه یک دریا، و هر کدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانى بهره‏مند مى‏گردند. قرآن براى رسانیدن این نکته لفظ «بِقَدَرِهٰا» را آورده است. اختلاف در مسأله آفرینش به قدرى مهم است که قرآن روى آن تکیه کرده مى‏فرماید ﴿وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً﴾[5]؛ شماها را مختلف آفریده است.

پیامبر اکرم6 استعداد و شایستگى افراد را به معادن زیر زمینى تشبیه کرده که برخى طلا و برخى دیگر نقره است: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»[6] امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا[7]؛ قلوب و ارواح مردم ظرف‏هایى هستند و بهترین آنها، روحى است که وسیع‏تر باشد». خلاصه هر فردى به اندازه شایستگى خود از نعمت‌هاى معنوى و مادى بهره مى‏گیرد.

5. رمز بقا و پیروزى در صحنه‏‌‌هاى مبارزه این است که وجود انسان براى مردم مفید و سودمند باشد و خداوند براى تفهیم این مطلب چنین فرموده است: «وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الْأَرْضِ؛ آن‏چه به حال مردم مفید است، در زمین باقى مى‏ماند».

6. باطل، به شکل‏هاى گوناگون و چهره‏هاى مختلفى در صحنه‏هاى متعددى خودنمایى مى‏کند، همان‏طور که کف، هم بر روى آب‏ها، و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشکار مى‏گردد ﴿وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ﴾؛ کف نه تنها بر روى آب‏ها، بلکه بر روى فلزات ذوب شده نیز ظاهر مى‏گردد.

7. فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پایدار و پیوسته حق است. و باطل در خودنمایى موقت خود مدیون حق مى‏باشد. و تا از حیثیت حق بهره نگیرد، نمى‏تواند خود را به جاى حق به دیگران بقبولاند. کف‏هاى باطل از موقعیت آب استفاده مى‏کنند و خود را نشان مى‏دهند و اگر آبى در کار نبود کف را یاراى خود نمایى نبود. قرآن براى فهماندن این نکته، جمله «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً» را آورده است.

8 . باطل، همواره از محیط‌هاى آشفته و پرهرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان مى‏دهد و در محیط آرام و بى‏صدا، نمى‏تواند خود را بنمایاند. هم چنان که کف، موقعى ظاهر مى‏شود که سیلاب از سراشیبى تندِ کوه‌ها با هیجان و شور به پایین بریزد؛ اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید و شور و هیجان سپرى شد، به تدریج به خاموشى مى‏گراید.[8]

امیرالمؤمنین على7 در نهج البلاغه، دو جمله درباره حقّ فرموده است؛ اوّل اینکه فرمود: حق به هنگام بیان و توصیف، از همه چیز گسترده‌‏تر، امّا در هنگام عمل از همه چیز تنگ‌تر و محدودتر است. به تعبیر مشهور خودمان: «گفتن حقّ بسیار آسان و عمل کردنش بسیار مشکل است». جمله دومى که مولاى متقیان درباره حق بیان می‌کند؛ همان مسئله پیوستگى حق و وظیفه است.

هر کجا حقّى است وظیفه‌‏اى است و هر کجا وظیفه‌‏اى است حقّى است. و به تعبیر دیگر هر کجا انسان حقّى دارد بر او حقّى دارند. هر کجا مدیون حقّى است، طلبکار حقّى نیز است. یعنى حق همیشه دو جانبه است. در هیچ جا، حق یک جانبه وجود ندارد. حتّى خدا که بالاترین حق را بر مردم دارد در برابر حقّ او، مردم هم بر خدایشان حقّى دارند که حقّ هدایت، حقّ تعلیم، حقّ فرستادن پیامبران و حقّ ارسال کتب آسمانى است.

 


[1] . سوره انبیاء، آيه 30.

[2] . سوره حدید، آيه 25.

[3] . سوره اسراء، آيه 81.

[4] . سوره شورى، آيه 24.

[5] . سوره نوح، آيه 14.

[6] . بحار الانوار، ج 4، ص 405.

[7] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147

[8] . برخى از این وجوه در کتاب قرآن و آخرین پیامبر6 91 - 93 آمده .

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: