امام باقر7 نسبت به جماعتی که امام آنها را موعظه میکرد و آنها وقعی به کلام امام نمیگذاشتند و با بیاعتنایی گوش میدادند و این در واقع اهانت به کلام خدا و بیاعتنایی به احکام خدا بود، که امام را به خشم آورد و خطاب تندی به آنها کرد و فرمود: اگر گوشهای از سخنان من به گوش زندهدلی مینشست، از غصه میمرد. شما؛ مگر تخته چوبهای تکیه بر دیوار داده شده هستید که از شنیدن سخنان من تکان نمیخورید؟ آنگاه؛ امام در ادامه سخن فرمود: وای بر تو ای آدمیزاد! تو دزدی از دزدان گناه هستی. (همانگونه که دزد در کمین نشسته تا دستبردی به متاع گرانبهایی از طلا و جواهرات بزند، تو هم در کمین نشستهای که صحنه گناه و معصیتی از طریقی پیش آید و تو بیدرنگ دست به ارتکاب آن بزنی) همین که در وجودت شهوتی پیدا شد و فرصت گناهی پیش آمد، شتابان سوی آن میروی و آنچنان بیپروا دست به ارتکاب آن میزنی که گویی تو در مرئیٰ و منظر خدا نیستی و خدا تو را نمیبیند و گویی که خدا در کمین تو نمیباشد.[1]
آیت الله بهاء الدینی; میفرماید: ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻧﯿﮑﯽﻫﺎﯾمان ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿمان ﻧﺨﻮﺍﻫیم ﺩﺍﺩ!
ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ میشویم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﮑﯽﻫﺎیمان ﺭﺍ ﺑﺪﻫیم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﻮﺩیم ﻭ ﻏﯿﺒﺘﺶ ﺭﺍ ﮐﺮﺩیم!
گناه، خصوصا حق الناس، اوج حماقت است نه زرنگی! زرنگی، بندگی خداست. زرنگیهای ما، همه نا زرنگی است.
کسی که میگوید: سر فلانی کلاه گذاشتم، اشتباه میکند، بلکه فلانی سرش کلاه گذاشته است؛ چون حق بر گردن او پیدا کرده است.
[1] . تحفالعقول، ص291.