borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد نهم»
خشم فاطمه 

چنانكه گذشت، مناظره و احتجاج دخت گرامى پیامبر6 با ابوبكر به نتیجه نرسید و فدك از زهرا3 گرفته شد و آن حضرت چشم از این جهان بربست در حالى كه بر خلیفه خشمگین بود. این مطلب از نظر تاریخ چنان روشن است كه هرگز نمى‌‌توان آن را انكار كرد. بخارى، محدث معروف جهان تسنن، مى‌‌گوید:

وقتى خلیفه، به استناد حدیثى كه از پیامبر6 نقل كرد، فاطمه را از فدك بازداشت او بر خلیفه خشم كرد و دیگر با او سخن نگفت تا درگذشت.[1] ابن‌قتیبه[2] نقل مى‌‌كند:

عمر به ابوبكر گفت : برویم نزد فاطمه، زیرا ما او را خشمگین كردیم. آنان به در خانة زهرا آمدند و اذن ورود خواستند. وى اجازة ورود نداد. تا آنكه با وساطت على وارد خانه شدند. ولى زهرا روى از آن دو برتافت و پاسخ سلامشان را نداد. پس از دلجویى از دخت پیامبر و ذكر اینكه چرا فدك را به او نداده‌اند، زهرا در پاسخ آنان گفت : شمارا به خدا سوگند مى‌‌دهم، آیا از پیامبر شنیده اید كه فرمود؛ رضایت فاطمه، رضایت من و خشم او خشم من است؛ فاطمه دختر من است، هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس او را راضى سازد مرا راضى ساخته است . و هر كس زهرا را خشمگین كند مرا خشمگین كرده است؟ در این موقع هر دو نفر تصدیق كردند كه از پیامبر شنیده‌اند.

زهرا3 افزود: من خدا و فرشتگان را گواه مى‌‌گیرم كه شما مرا خشمگین كردید و مرا راضى نساختید، و اگر با پیامبر ملاقات كنم از دست شما به او شكایت مى‌‌كنم .

ابوبكر گفت : من از خشم پیامبر و تو به خدا پناه مى‌‌برم . در این موقع خلیفه شروع به گریه كرد و گفت : به خدا من پس از هر نمازى در حق تو دعا مى‌‌كنم . این را گفت و گریه كنان خانة زهرا را ترك كرد. مردم دور او را گرفتند. وى گفت: هر فردى از شما با حلال خود شب را با كمال خوشى به سر مى‌‌برد، در حالى كه مرا در چنین كارى وارد كردید. من نیازى به بیعت شما ندارم . مرا از مقام خلافت عزل كنید.[3]

محدثان اسلامى، به اتفاق، این حدیث را از پیامبر گرامى6 نقل كرده‌اند كه :

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[4] فاطمه پاره تن من است . هر كس او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته است .



[1] . صحیح بخاری، باب فرض الخمس، ج 5، ص 5 و كتاب غزوات، باب غزوه خیبر، ج 6، ص 196. در این باب افزوده است: فاطمه پس از پدر خود شش ماه بزیست. وقتی درگذشت، شوهر وی شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد.

[2] . «الامامهٔ و السیاسهٔ» (ج 1، ص 14)

[3] . جاحظ در رسائل خود (ص 300) سخن محققانه‌‌ای در این مورد دارد. برای آگاهی از نظر وی، علاقه مندان می‌‌‌توانند به آن مراجعه كنند.

[4] . برای اطلاع از مدارك این حدیث ر.ك: الغدیر، ج 7، صص 235 ـ 232 ط. نجف.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: