borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
اشعاری در سوگ زهرای اطهر

و ما در اینجا این بخش را با اشعار «شیخ صالح حلّی» به پایان می‌بریم که به راستی چه نیکو سروده است:

اَلْواثِبینَ لِظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ

 

 

وَمُحَمَّدً مُلْقّی بِلا تَکفِینٍ

 

والْقائِلِینَ لِفاطِمٍ اَذَیْتنا

 

 

فی طُولِ‌نَوشحٍ دائم وَحَنینٍ

 

وَالْقاطِعِینَ اشراکةٍ کیْما تَقِیل

 

 

بِظِلّ اَوْراقٍ لَها وعُصُونٍ

 

وَمُجْمِعِی حَطْبٍ عَلَی الْبَیْتِ الَّذی

 

 

لَمْ یَجْتَمِعُ لَوْلاهُ شَمْلُ الدِّینِ

 

وَالْهاجِمِینَ عَلَی الْبَتُولِ بِبَیْتِها

 

 

وَالْمُسْقِطِینَ لَها اَعَزُّ جَنِینٍ

 

وَالْقائِدِینَ اِمامَهُمْ بِنِجادَة

 

 

وَالطُّهْرُ تَدْعُوا خَلْفَهُ بِرَنینٍ

 

خَلُّوا بْنُ عَمِّی اَوْ لَاکشِفُ فِی الدُّعاء

 

 

رَأسی وَاشْکولِلاله شُجُونی

 

ما کانَ ناقَةُ صالِحٍ وَ فَصیِلْها

 

 

بِالْفَضْلِ عِنْدَ اللهِ اِلّا دُونِی

 

وَدَنَتْ اِلی الْقَبْرِ الشَّرِیفِ بِمُقْلَةٍ

 

 

عَبْرِیّ وَقَلْبٍ مُکمَّدٍ مَحْزُونٍ

 

قالَتْ وَ اَظْفارُ الْمُصابِ ‌بِقَلْبِها

 

 

غَوْثاهُ قَلِّ عَلَی الْعِداة مُعِینی

 

اَبَتاهُ! هذا السَّامِریٌّ وَ عِجْلِهِ

 

 

تَبَعاً‌وَ مالِّ النَّاسُ عَنْ هارُونِ

 

اَیُّ الرَّزایا اَتَّقی بِتَجَلِّدی

 

 

هُوَ فِی التبَوائِبِ مُذْحُیِیتْ قَرینی

 

فَقْدِی اَبِی أمْ عُصْبِ بَعْلِی حَقِّهِ

 

 

اَمْ کسْرِ صِلْعی، اَمْ سُقُوطِ جَنینی

 

اَمْ اَخْذِهُمْ اِرْثی وَ فاضِلُ نِحْلَتی

 

 

اَمْ حَهْلِهُم حَقِّی وَ قَدْ عَرَفُونی

 

قَهَرُوا یَتیمَیْک الْحُسَیْنَ وَصَنْوَهُ

 

 

وَسَئَلْتُهُمْ حَقِّی وَقَدْ نَهَرُونی

 

 

یعنی: «آنانکه در ظلم به آل محمد6 برجستند، در حالی که هنوز جنازه‌ی پیامبر6‌ در بستر بود و کفن نشده بود.

و آنانکه به فاطمه3 گفتند: ما را با ناله و گریه طولانی، آزار می‌دهی.

و آنانکه درخت «اراک» را بریدند، تا دختر پیامبر6 در سایه‌ی شاخ و برگ آن ننشیند و زاری نکند.

و آنانکه هیزم جمع کرده و به در خانه‌ای آوردند که اگر اهل آن خانه نبود، پراکندگی دین، جمع و سامان نمی‌یافت.

و آنانکه به خانه‌ی فاطمه بتول3 هجوم آوردند و فرزند عزیزش را ساقط نمودند.

و آنانکه پیشوای خود را با شمشیر حمایل کرده می‌کشیدند و دختر پاک پیامبر6 پشت سر او ناله و زاری می‌کرد.

و می‌فرمود: پسر عمویم را رها کنید و گرنه موی سرم را پریشان می‌کنم و اندوه‌های خود را به پیشگاه خدا به شکایت می‌برم.

فضیلت ناقه‌ی صالح پیامبر، و بچه‌ی آن ناقه، در نزد خدا بهتر از فضیلت من نیست بلکه کمتر است (همانگونه که پی کنندگان ناقه صالح به عذاب سخت الهی گرفتار شدند، شما نیز آن گونه خواهید شد).

آنگاه فاطمه3 با چشمی گریان و قلبی سوزان و اندوهگین به قبر پیامبر6 نزدیک شد. در آن وقت که چنگال‌های مصائب بر قلبش بند شده بود، فریاد کشید و گفت: آه! آه! ‌که باور ندارم تا شرّ دشمن را از خود دفع کنم، هان ای پدر! اکنون این سامری و گوساله‌اش است که مورد پیروی مردم واقع شده‌اند، و آنها از هارون (علی7) که به منزله‌ی هارون نسبت به موسی است) اعراض کردند.

ای پدر! از کدامین مصائب خود شکایت کنم، آیا از این که تازیانه به بدنم زدند شکایت کنم که اثر و دردش تا آخر عمر قریب من است.

یا از فقدان و فراق پدرم بگریم، و یا از این که حق شوهرم، غصب شده بنالم و یا از شکسته شدن دنده‌ی پهلویم، یا از سقط فرزندم؟!

یا از این که ارث و عطایای پدرم را چپاول کردند و یا از این که منکر حق من شدند و آن را نشناختند، بعد از این که مقام مرا (با توصیه‌های پدرم) شناخته بودند.

ای پدر! آنها دو یتیم تو حسین و حسن: را مظلوم کردند، و من از آنها حقّم را مطالبه کردم، ولی آنها مرا از حقّم بازداشتند.»

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: