borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
رقیه در قتلگاه

در شب شام غریبان، حضرت زینب3 در زیر خیمه نیم سوخته، اندکی خوابید، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا3 را دید. عرض کرد: مادرجان، آیا از حال ما خبر داری؟!

حضرت فاطمه زهرا3 فرمود: تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب3 عرض کرد: پس شکوه‌ام را به چه کسی بگویم؟

حضرت فاطمه زهرا3 فرمود: «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین7 جدا می‌‌کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و حضرت رقیه3 را پیدا کن.»

حضرت زینب3 از جا بر خاست. هر چه صدا زد، حضرت رقیه3 را نیافت. با خواهرش ام کلثوم3، در حالی که گریه می‌‌کردند و ناله سر می‌‌دادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا این که آمدند کنار بدن‌های پاره پاره؛ رقیه3 را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و در حالی که دست‌هایش را به سینه پدر چسبانیده، است درد دل می‌کند.

حضرت زینب3 او را نوازش داد. در این وقت سکینه3 نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند.

در مسیر راه، سکینه3 از رقیه3 پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم.»[1]


[1] . سرگذشت جانسوز حضرت رقیه3، ص ۲۷.

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: