آنچه در پی میآید، گفتاری است از آیتالله جوادی آملی که در ذیل تفسیر آیه شریفه ﴿يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ به تبیین مسئله فدک و پاسخگویی به شبهات راجع به آن پرداخته و معارف توحیدی موجود در خطبه فدکیه را مورد اشاره قرار داده است.
این استاد برجسته حوزه علمیه قم، در این گفتار که در درس تفسیر مهر ماه 1388 ایراد کرده است، با مطرح کردن حدیثی که توسط آن به صدقه بودن فدک و در نتیجه به ارث نرسیدن آن به حضرت طاهره صدیقه3 احتجاج شده است، این حدیث را جعلی دانسته و در ادامه بحث به ارائه ادلهای در رد این ادعا پرداخته است:
***
... در مسئلة ارث [که در آیات قرآن مطرح شده] اقوال متعدّدی است یکی این که گفتند میراث منظور نبوّت است دوم این که، میراث علم و حکمت است و سوم این که، میراث مال هست.
این اقوال سهگانه در غالب کتابهای تفسیری مخصوصاً در جامع قرطبی آمده، امّا منظور از ارث نبوّت نیست برای این که نبوّت امر ارثی نیست بر اساس ﴿اللّـهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ارثی نیست و هیچ کدام از انبیا نبوّت را از نبیّ قبلی ارث نبردند سلسلة انبیای ابراهیمی: از وجود مبارک حضرت ابراهیم و انبیای بعدی اینها هر کدام بر اساس اعطای الهی به نبوّت رسیدند نه این که ارث برده باشند.
دربارة علم و حکمت که «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» هستند این سرِ جایش محفوظ است که اینها وارثان انبیا هستند برای این که انبیا معلّم کتاب و حکمتاند و اینها هم علم و حکمت را از انبیا به ارث میبرند این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد.
میماند مسئلة مال، در جریان مسئلة مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد عدهای هم از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب مثل ابنعباس و دیگران اینها این ارث را ارثِ مال دانستند ما باید ببینیم که این ارث، ارث مال است یا غیر مال.
روایتی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل میکند که انبیا درهم و دینار را به ارث نمیگذارند اینها علم را به ارث میگذارند این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد، حق است یعنی بنای انبیا بر این نیست که اینها مال جمع بکنند مال را به دیگری منتقل بکنند.
آنچه محور نزاع بین دو فرقه است آن است که جمله «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» این «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» را که آنها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست. آنها این را جعل کردند تا بگویند این فدک و امثال فدک صدقه است، وقتی صدقة عمومی شد به بیتالمال میرسد وقتی به بیتالمال رسید به حاکم وقت منتقل میشود و همین کار را هم کردند.
ما برای این که ببینیم این روایت درست است یا نه، اولاً متن آن را بررسی میکنیم. این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده که انبیا «لا یورّثون» مثلاً درهماً و لا دیناراً. اینها علم را ارث میگذارند. اما جمله «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» در جوامع روایی معتبر نیست. و ثانیاً در حجّیت روایت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه بشود. این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد بزرگان دیگر هم در جوامع روایی ما آوردند یک طایفه مربوط به عنوان نصوص علاجیه است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است که اگر دو خبر متعارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود: «ما وفّق کتاب الله» آنچه با قرآن مطابقت دارد حجّت است و «مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّـهِ ضَعهُ عَلَى الْجِدَارِ»، اینها به عنوان نصوص علاجیه است. آن روایتهایی که معارض هماند بر قرآن کریم عرضه میشوند هر کدام با قرآن موافق است حجت است و ترجیح دارد.
طایفة دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد وجود مبارک پیغمبر6 و همچنین ائمه: فرمودند به نام ما حدیث جعل میکنند ولی به نام خدا آیة قرآن را نمیتوانند جعل بکنند «ستکثر علیّ القالة»؛[1] «به نام ما روایات جعلی زیاد است»، پس هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید اگر مطابق با کتاب خدا نبود و یا مخالف کتاب خدا بود این حجّت نیست و حرف ما نیست.
خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه مجلسیt را ایشان میفرماید طبق همین روایت معلوم میشود که «چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کردند» برای این که این روایت از پیامبر6، یا صادر شده یا صادر نشده، اگر صادر شده و پیغمبر فرمود که به نام من دروغ جعل میکنند معلوم میشود احادیث جعلی و موضوع هم داریم و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است برای این که همین را از پیغمبر نقل کردند لذا ایشان میفرماید این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است.
یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر6 احادیثی جعل میکنند. پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه بشود. لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم.
وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم میبینیم عموماتی دارد اطلاقاتی دارد و خصوصیّاتی. هم عموم و اطلاقش شامل انبیا و غیر انبیا میشود، هم آنچه مخصوص انبیاست، عموم و اطلاقش مانند ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، ﴿کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیَامُ﴾، مسئلة جهاد، مسئلة حج، و مسائل امر به معروف و نهی از منکر شامل انبیا: و معصومین هم میشود. و بر آنان هم تکلیف است.
البته آنها احکام مختصّ هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر6 و مانند آن، ولی ﴿یُوصِیکمُ اللّـهُ فِی أَوْلاَدِکم﴾ که از عمومات است و مسئلة ارث را تبیین میکند پس همة را شامل میشود حتی پیامبر را.
دوم آیة سورة مبارکة «احزاب» است که ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که طبقات ارث را تبیین میکند این هم شامل انبیا میشود و سوم قصة ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ دربارة خصوص نبوت است و چهارم آیه شریفه ﴿فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ که ظاهرش مال است، اما ارثِ نبوّت یا ارث علم یا ارث حکمت و مانند اینها قرینه میخواهد اما وقتی عرفاً گفتند ارث یعنی مسئلة مال، فلان کس وارث است، فلان کس ارث، برد یعنی ارث مال است.
میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است، وارث حکمت فلان کس است، ولی با قرینه میشود فهمید که ارث دربارة مسائل علم و حکمت است ولی بیقرینه همان مسئلة ارث مال است، لغتاً و عرفاً این طور است، اعتبار عقلا این طور است، پس این چهار دلیل نشان میدهد که انبیا همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتند.
مهمتر از همه استدلال صدیقة کبری3 است در حضور همة مهاجر و انصار با اطلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علی بن ابی طالب7. حضرت امیر7 باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبری چگونه دارد احتجاج میکند.
از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد همان زینب کبری3 بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد. پس یکی از رُوات این خطبه همان زینب کبراست. حالا شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکند.
البته این خطبه طلیعهای دارد. این بزرگان یعنی معصومین: آن بخشی
را که با مردم حرف میزنند بالأخره قابل فهم هست هر چند با تبیین، اما آن بخشی را که با خدا حرف میزنند آنها را افراد خاصی میفهمند مانند دعاها مناجات شعبانیه
شما الآن این بیست جلد کتاب وسائل الشیعه را که میبینید غالب روایات آن قابل فهم است یعنی کسی پنج، شش سال درس بخواند بالأخره اگر هم به کتاب لغت بخواهد مراجعه کند مقدورش است، این روایات را به خوبی میفهمد، اما وقتی بخواهد صحیفة سجادیه را مطالعه کند یا نهجالبلاغه را مطالعه کند این طور نیست که با هفت، هشت سال درس خواندن فقه و اصولی حل بشود. مناجات شعبانیه از این قبیل است آن بخشی که با خدا حرف میزنند تودة مردم میخواهد بفهمد میخواهد نفهمند؛ آنجا که میفرماید: «هَبْ لى کمالَ الإِنْقِطاعِ» این قطع و انقطاع چیست؟
کمال انقطاع چیست؟ حضرت چرا مرحلة سوم را خواسته؟ اینها نه با بنای عقلا حل میشود نه با لغت حل میشود نه با عرف حل میشود بلکه اینها با درسهای دیگر حل میشود. خطبهها از این قبیل است، خطابهها حساب دیگری دارد. میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی خطبه میخواند، با خدا حرف میزند، حمد و ثنا دارد ازلیّت خدا را تشریح میکند بسیاری از افراد متوجّه نمیشوند. اما وقتی میگوید «يٰا أَيُّهَا النَّاسُ! يٰا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» دستور میدهد خب آنها میفهمند. یک خطبة نورانی دارد وجود مبارک حضرت امیر که مرحوم کلینی آن خطبه را نقل میکند، میگوید.
این خطبه به قدری اوج دارد که اگر تمام جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبر نباشد بخواهند مثل این حرف بزنند مقدورشان نیست.
این حرفِ مرحوم کلینی است میگوید کسی که «بأبی و اُمّی» یعنی پدر و مادر من فدای! او این مقدورشان نیست. این فرمایش مرحوم کلینی است در اصول کافی در جلد اول در بحث توحید بعد از نقل این خطبه.
اصول کافی را عدة زیادی شرح کردند مهمترین شرح برای مرحوم صدرالمتألّهین است بعد مجلسی اول، مجلسی دوم، بعد ملا صالح مازندرانی اینها شروحی بود که بعدها پیدا شد. گوشههایی از اصول کافی را مرحوم میرداماد استاد ایشان شرح کردند ولی شرح عمیق برای مرحوم ملا صدرا است. ایشان به شرح این قسمت که رسیدند اضافه میکنند میگویند که جناب کلینی اگر این جمله را اضافه میکرد بهتر بود که اگر همة جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبران هم باشند اما پیغمبران اولواالعزم نباشند نمیتوانند مثل علی حرف بزنند.
یعنی شمای کلینی که گفتی انبیا هم میتوانند مثل او حرف بزنند بگویید انبیای اولواالعزم وگرنه انبیای دیگر هم بعید است که این طور بتوانند حرف بزنند. این از آن خطبههاست.
آن خطبه شاهبیتی دارد و بیتالغزلی دارد واسطهٔالعِقدی دارد که آن واسطهٔالعقد را گِرهاش را مرحوم میرداماد در شرح اصول کافی گشود. آن واسطهٔالعقد آن شاهبیت آن نقطة برجستة خطبة علی7 در خطبة فاطمه3 است و عصارة آن مطلب این است که آن مادهای که شبهة ازلیت عالم را مطرح میکنند میگویند؛ آیا خدا عالَم را از مادهای خلق کرد پس معلوم میشود ماده قبلاً بود، قبل از خدا بود قبل از خلقت خدا بود و به خدا محتاج نبود، عالَم را «مِن شیءٍ» خلق کرد پس معلوم میشود آن شیء ازلی بود. یا «مِن لا شیء» خلق کرد «لا شیء» که نمیتواند مبدأ چیزی باشد که خدا از «لا شیء» چیزی را خلق بکند.[2]
صدیقه کبری3 در این خطبه بعد از آن حمد و ثناء و توحید الهی و جریان وحی و نبوّت و اینها و این که ایمان اثرش چیست، نماز اثرش چیست، زکات اثرش چیست به این جملهها میرسند. به مسئلة ارث میرسند که به مهاجر و انصار در مسجد خطاب میکنند. بعد به دستگاه حکومت هم خطاب میکند: «أفحکم الجاهلیة یَبغون و مَن أحسن مِن الله حکماً لقوم یؤقنون أفلا تعلمون بلیٰ قد تجلّیٰ لکم کالشمس الزاهیة انّی ابنتُهُ» بعد فرمود: «أیّها المسلمون! أ اُغلبُ علی إرثی یأبن أبیقحافه أفی کتاب الله أن ترث أباک و لا أرث أبی» در قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟ «لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا، أ فعلی عمدٍ ترکتُم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم إذ یقول: ﴿وَ وَرِث سلیمانُ داوود﴾ و قال فی ماقتسّ مِن خبر یحییبنزکریا إذ قال ﴿فهَب لی مِن ِلَدُنک ولیّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ پس این آیاتی است مربوط به انبیا که ارث میبرند و همچنین «و قال: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فی کتاب الله﴾ و قال: ﴿یُوصِیکمُ اللّـهُ فِی أَوْلاَدِکم لِلْذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و قال: ﴿إِن تَرَک خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ﴾ و زعمتم أن لا حُزوة لی و لا أرث مِن أبی و لا رَحِمَ بیننا أفخصّکم الله بآیةٍ أخرج
أبی مِنها»
آیا آیة خاصّی داریم و یا دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟! بعد هم آن جملة جگرسوز را فرمود که مسئلة در و پیکر زدن با این جمله اصلاً قابل قیاس نیست. فرمود شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث محروم کنید مگر این که بگویید معاذ الله. .. نقل نکنم.
خب، بعد در آن جملههای بعدی این خطبه را ادامه میدهد میفرماید: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی» به مردم خطاب کرد: «و أنتم بمرأ مِنّی و مسمعٍ و ممتدٍ و مَجمَع» همهتان حاضرید دارید میبینید ارث مرا دارند هضم میکنند شما در نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی حضرت زهرا3 را میخواهد دفن کند این جملهها را گفته در خطبة. 202 نهجالبلاغه آمده است که هنگام دفن رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر6 عرض کرد «السَّلاَمُ عَلَیْک یَا رَسُولَ اللَّـهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک النَّازِلَةِ فِی جِوَارِک وَالسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِک قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّـهِ عَنْ صَفِیَّتِک صَبْرِی» تا به این جمله فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک بتَضَافُرِ أُمَّتِک عَلَی هَضْمِهَا» این هضم همان است که در خطبة حضرت زهرا آمده: «أاُهْضَمُ تُراثَ أبی بمرأ مِنکم» همهتان میبینید روز روشن دارند ارث مرا میبرند اینجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک بتَضَافُرِ أُمَّتِک عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ» بنابراین اطلاقات و عمومات حاکم است، دلیل خاص دربارة ارث انبیا حاکم است. مهمتر از همه تفصیل و تبیین و تشریح صدیقه کبرا3 حاضر است و قبلاً هم بحث گذشت که اگر وجود مبارک حضرت زهرا3 مطلبی را بفرماید مثل این که امیرالمؤمنین فرمود، امام صادق فرمود، امام باقر فرمود زیرا معیار حجّیت، عصمت گوینده است نه امامت او. میخواهد امام باشد میخواهد نباشد. اگر کسی معصوم بود قولش حجّت است، بنابراین این تفسیر که منظور از ارث، ارثِ مال است میشود مُحکم. عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیلی خاصّی هم که بود تأیید میکند و تفصیلی هم که از حضرت زهرا3 شده است تبیین میکند.[3]
[1] . مکاتیب الرسول، ج 1، ص 122.
[2] . این بحث در بخشهای قبلی مطرح شد.
[3] . پایان گفتار آیهٔالله جوادی آملی.