ابن زیاد ملحد و بیدین جهت نجات از دامی که خود ساخته و برای تشویش افکار عمومی و تغافل اذهان از تهی بودنش حیلهای دیگر را دستاویز قرار داده و با برخورد روانی دیگری سعی میکند از اتقان و اقتدار مواضع دخت علی7 بکاهد. پس سوال مکارانهای را که نشان از اندیشههای دوزخی ابن زیاد داشت مطرح کرده و خطاب به زینب3 این چنین میگوید:
کار خدا را با برادرت حسین7 و اهل بیت چگونه دیدی؟
حضرت زینب3 فرمود: از خدا جز زیبایی و نیکی ندیدم.
اما غافل از این که روانشناسی زینبی بسیار قویتر از روانشناسی ابن زیادی است. آن هم زینبی که از ادب دینی بینظیری برخوردار است و وقتی که سوال از صنع الله میشود پاسخش مصداق عینی کلام الله میشود.
در علم روانشناسی انسان موفق کسی است که همه چیز را بر وفق مراد خود میداند و از خود هیچ گونه ضعفی بروز ندهد و زینب نیز با بیان (مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا) این گونه اظهار میدارد که همه رنجهای کربلایی و مصیبتهای عاشورایی چون برای ادای تکیلف و در راه رضای مولا بوده پس همگی عین زیبایی و جمال و در جهت رسیدن به کمال است و این نتیجه عشق زینب به مولاست که هر که را عشق نباشد ارزشی بر آن مترتب نیست.
آنجا که مولانا میگوید:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست |
|
خام بودم پخته شدم سوختم |
پس عاشق خدا بودن سوختن را به دنبال دارد و زینب با این اشارت لطیف درد جامعه خود و تمام دردهای جامعه بشری در سراسر عالم را دور شدن از زیبایی و کمال میداند چرا که زیبایی القاء معنی خیر را میکند و زیبایی حلال همه مشکلات است و زیبایی همان چیزی است که همه کائنات را در بر گرفته است.
و اندیشه زیبای زینب سرور محبوب را به همراه دارد. چون لبخند محبوب بهجت و سرور محب را به دنبال دارد و برای زینب لحظهای شیرینتر و گواراتر از بهجت و سرور مولایش وجود ندارد به محض این که نامی از پروردگارش در مجلس کفر برده میشود آن چنان به وجد میآید که شعار (مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً) را سر میدهد زیرا که او در پرتو ثبات عهدش با یار همواره مطیع محض دیدار است و اوست که تاج عزت بر سر دارد و اوست که حلقه ارادت از مولا را در گوش دارد و طرق عبودیتش را در گردن. ..
و او به درجه حق الیقین رسیده است و چون خود را در محضر او میبیند دیگر نه ابن زیاد را میبیند و نه تازیانهها را احساس میکند. نه بازوی ورم کرده از فشار طنابها را و نه عطشها و گرسنگیها را، و نه بیتابی بچهها و نالههای رباب را و نه سرهای در نیزه و نه غل و زنجیرها بر امام سجاد7 و. .. .
و این از صفات مخلصین و کملین است و در سایه توجهات خاص خود در معبود و بندگی او، به درجهای از آرامش وصف ناپذیر میرسند که زینب رسید آری چون زینب تکلیف مدار است و ابن زیاد تکلیف گریز پس در نتیجه بندگی زینب آن قدر آرامش دارد که جز در وصف عشق ازلی و عرش کبریایی سخن نمیراند پس بندگی به انسان آرامش میدهد نه راحتی و آرامشی که زینب دارد در کنار راحتی نیست (با آن همه مصیبتها) بلکه مربوط به این است که به تکلیف خود خوب عمل کرده است.