مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری میکنند؛ زیراکه او بسیار محجوب زندگی میکرده و ما نمیتوانیم مگر از پشت پرده حجاب وی را بنگریم.
ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون میآید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان میدهد و کسیکه او را به چشم دیده برای ما وصفشمیکند و چنین میگوید - چنان که طبری نقل کرده است: گویا میبینم زنی را که مانند خورشید میدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون
میآمد.[1]
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر علی7 است.
هنگامی که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر میرود، عبدالله بن ایوب انصاری در وصفش میگوید:
. .. به خدا که من صورتی مانند آن ندیدم، گویا پارهای از ماه بود.
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث از دلیری و پایداری او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاوری و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشی به ما بنمایاند.
به همین زودی تعجب مورخان از ایستادگی زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار میشود.
ابن حجر در اصابه برای ما مطلبی نقل میکند که از قدرت زینب در سخن و نیرومندیاش در استدلال خبر میدهد.[2]
و در آینده نزدیکی مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلس یزید بن معاویه سخنانی از زینب میشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمیکند، به همان اندازهای که امروز ما را به تعجب میاندازد و همگی به فوقالعادگی او و سخنوری او و سحر بیانش گواهی میدهند.
جاحظ در کتاب البیان و التبیین از خزیمه اسدی نقل میکند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیوای زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنی را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علیبنابیطالب سخن میگفت.
این شمایل زینب است به طوری که او را در کربلا دیدهایم، و چنان که در زمانجوانیاش نمونهای از فضایل برای ما نمایان شده، زیرا میشنویم که
او در مهربانی و رقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگاری به پدر
مانند بوده.
و چنان که بعضی از روایات میگوید: زینب دارای مجلس علمی ارجمندی بودهکه زنانی که میخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر میشده و کسبدانش میکردهاند.
صفات برجستهای در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند، لذاست که «بانوی خردمند بنیهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت میکند، میگوید: «بانوی خردمند ما زینب دختر علی چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» میگفتند، زینب فهیمده میشد. فرزندان او به چنین لقبی افتخار میکردند و به «زادگان بانویخردمند» شناخته شده بودند.
[1] . تاریخ طبری، ج 4، ص 340-341.
[2] . الاصابهٔ، ابنحجر، ج 4، ص 314 و 315 و 510.