دربارة آیة موررد بحث دو پرسش یا اعتراض مطرح است که برخی از دانشمندان اهل تسنن به آن اشاره کردهاند و اینک هر دو اعتراض را مورد بررسی قرار میدهیم:
اول: حضرت یحیی در زمان پدر به مقام نبوت رسید ولی هرگز مالی را از او به ارث نبرد، زیرا پیش از پدر خودشهید شد. بنابراین، باید لفظ «يَرِثُني» را به وراثت در نبوت تفسیر کرد، نه وراثت در مال.
پاسخ: این اعتراض در هر حال باید پاسخ داده شود؛ خواه مقصود وراثت در مال باشد، خواه وراثت در نبوت. چون مقصود از وراثت در نبوت این است که وی پس از درگذشت پدر به مقام نبوت نایل شود. بنابراین، اشکال متوجه هر دو نظر در تفسیر آیه است و مخصوص به تفسیر وراثت در اموال نیست. اما پاسخ این است که ارث بردن یحیی از زکریا جزو دعای او نبود، بلکه تنها دعای او این بود که خداوند به او فرزندی پاک عطا کند و هدف از درخواست فرزنداین بود که وی وارث زکریا شود. خداوند دعای او را مستجاب کرد؛ هر چند حضرت زکریا به هدف خود از درخواست این فرزند (وراثت بردن یحیی از او) نایل نشد.
توضیح این که در آیههای مورد بحث سه جمله آمده است:
﴿فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا﴾[1]: فرزندی برای من عطا کن.
﴿يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾[2]: از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
﴿وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾[3]: پروردگارا او را پسندیده قرار ده.
از سه جملة یاد شده، اولی و سومی مورد درخواست بودهاند و متن دعای حضرت زکریا را تشکیل میدهند. یعنی او از خدا میخواست که فرزند پسندیدهای به وی عطا کند، ولی هدف و غرض و به اصطلاح علت غایی برای این درخواست مسئلة وراثت بوده است.
هر چند وراثت جزو دعا نبوده است، آنچه که زکریا از خدا میخواست جامة عمل پوشید، هر چند هدف و غرض او تأمین نشد و فرزند وی پس از او باقی نماند که مال و یا نبوت او را به ارث ببرد.[4]
گواه روشن بر این که وراثت جزو دعا نبوده، بلکه امیدی بوده است که بر درخواست او مترتب میشده، این است که متن دعا و درخواست زکریا در سورههای دیگر به این شکل آمده است و در آنجا سخنی از وراثت به میان نیامده است.
﴿هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ﴾.[5]
در این هنگام زکریا پروردگار خود را خواند و گفت: پروردگارا، مرا از جانب خویش فرزندی پاکیزه عطا فرما که توشنوای دعای (بندگان خود) هستی.
همان طور که ملاحظه میفرمایید، در این درخواست، وراثت جزو دعا نیست بلکه در طلب «ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً» خلاصه میشود. در سورة مریم به جای «ذُرِّيَّةً» لفظ «ولیا» و به جای «طَيِّبَةً» لفظ «رضیا» به کار رفته است.
دوم: در آیة مورد بحث فرزند زکریا باید از دو نفر ارث ببرد: زکریا و خاندان یعقوب؛ چنانکه میفرماید: ﴿يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾. وراثت از مجموع خاندان یعقوب، جز وراثت نبوت نمیتواند باشد.
پاسخ: مفاد آیه این نیست که فرزند زکریا وارث همة خاندان یعقوب باشد، بلکه مقصود، به قرینة لفظ «من» که افادة تبعیض میکند، این است که از بعضی ازاین خاندان ارث ببرد نه از همه. در صحت این مطلب کافی است که وی از مادر خود یا از فرد دیگری که از خاندان یعقوب باشد ارث ببرد. اما این که مقصود از این یعقوب کیست و آیا همان یعقوب بن اسحاق است یا فرد دیگر، فعلاً برای ما مطرح نیست.
ب) ارث بردن سلیمان از داود
سلیمان از داود ارث برد.[6]
شکی نیست که مقصود از آیه این است که سلیمان مال و سلطنت را از داود به ارث برد و تصور این که مقصود، وراثت در علم بوده است از دو نظر مردود است:
اولاً، لفظ «ورث» در اصطلاح همگان، همان ارث بردن از اموال است و تفسیر آن به وراثت در علم، تفسیر به خلاف ظاهر است که بدون قرینة قطعی صحیح نخواهد بود.
ثانیاً، چون علوم اکتسابی از طریق استاد به شاگرد منتقل میشود و به طور مجاز صحیح است که گفته شود «فلانی وارث علوم استاد خود است» ولی از آنجا که مقام نبوت و علوم الهی موهبتی است و موروثی نیست و خداوند به هرکسی بخواهد آن را میبخشد، تفسیر وراثت به این نوع علوم و معارف و مقامات و مناصب، تا قرینة قطعی در کارنباشد صحیح نخواهد بود، زیرا پیامبر بعدی نبوت و علم را از خدا گرفته است نه از پدر.
گذشته از این، در آیة ما قبل این آیه، خداوند دربارة داود و سلیمان چنین میفرماید:
﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْماً وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى کَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴾.[7]
ما به داود و سلیمان علم و دانش دادیم و هر دو گفتند: سپاس خدا را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خودبرتری داد.
آیا ظاهر آیه این نیست که خداوند به هر دو نفر علم و دانش عطا کرد و علم سلیمان موهبتی بوده است نه موروثی؟
با توجه به مطالب یاد شده، این آیه (نمل: ۱۶ و آیة پیش (مریم: ۶ به روشنی ثابت میکنند که شریعت الهی دربارة پیامبران پیشین این نبوده که فرزندان آنان از ایشان ارث نبرند، بلکه اولاد آنان نیز همچون فرزندان دیگران از یکدیگرارث میبردند.
به جهت صراحت آیات مربوط به وراثت یحیی و سلیمان از اموال پدرانشان، دخت گرامی پیامبر6 در خطبة آتشین خود، که پس از درگذشت رسول اکرم6 در مسجد ایراد کرد، با استناد به این دو آیه بر بی پایه بودن این اندیشه استدلال کرد و فرمود:
«هذا کتاب الله حکما و عدلا و ناطقا و فصلا یقول » «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ » و «ورث سلیمان داود»[8]
این کتاب خدا حاکم است و دادگر و گویاست و فیصله بخش، که میگوید: (و نیز میگوید: «(یحیی ) از من (زکریا) و از خاندان یعقوب ارث ببرد» (و نیز میگوید:) «سلیمان از داود ارث برد».
[1] . سوره مریم، آیه5.
[2] . سوره مریم، آیه6.
[3] . سوره مریم، آیه6.
[4] . آری، گاهی همین لفظ، بنا به قرینة خاصی، در ارث علم به کار میرود، مانند: ﴿ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا﴾ (فاطر: ۳۲) یعنی: این کتاب را به آن گروه از بندگان خود که برگزیدهایم به ارث دادیم . ناگفته پیداست که در اینجا لفظ قرینة روشنی است که مقصود، ارث مال نیست، بلکه ارث آگاهی از حقایق قرآن است .
[5] . سوره آلعمران، آیه۳۸.
[6] . سوره نمل، آیه ۱۶.
[7] . سوره نمل، آیه۱۵.
[8] . برخى از قراء «یرثنى» را مجزوم خوانده، آن را جواب یا اصطلاحاً جزاى «هب» (که صیغهء امر است ) گرفتهاند؛ یعنى «ان تهب ولیا یرثنى» اگر فرزندى عطا کنى وارث من مىشود.