borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
زینب و نعش برادر

راوی گوید: به خدا قسم هرگز فراموش نمی‌‌کنم زینب دختر علی7 را که بر برادرش حسین7 ندبه و ناله می‌‌کرد و با صدای اندوهناک و دلی پر غم فریاد می‌‌زد:

«یا محمداه! ای جد بزرگوار که درود فرشتگان بر تو باد! این حسین توست که در خون خود غلطان است و اعضایش از یکدیگر جدا شده است.

یا محمداه! این حسین توست که در زمین کربلا برهنه و عریان افتاده است

و باد صبا خاک‌ها را بر بدن او می‌‌پاشد.

این حسین توست که از ستم زنازادگان کشته شده است.

آه و افسوس! امروز روزی است که جدم رسول خدا6 از دنیا رفت.

ای یاران محمد! اینان فرزندان پیغمبر شمایند که آنان را مانند اسیران به اسیری می‌‌برند.

پدرم فدای آن کسی باد که ظهر دوشنبه لشکرش را قتل و غارت کردند.

پدرم فدای آن کسی باد که خیمه‌‌های او را گسیختند.

پدرم فدای آن کسی باد که دیگر کسی ندارد که اسیر گرفته شود.

پدرم فدای آن کسی باد که زخم بدنش طوری نیست که مرهم پذیر باشد.

پدرم فدای آن کسی باد که دوست بداشتم جانم فدای او شود.

پدرم فدای آن کسی باد که دل پر از غم و غصه بود تا از دنیا رفت.

پدرم فدای آن کسی باد که لب تشنه بود و با لب عطشان شهیدش کردند.

پدرم فدای آن کسی باد که جدش محمد مصطفی: پیغمبر خداست.

جانم فدای کسی باد که او فرزند کسی است که خورشید به خاطر نماز او برگردانده شد».

راوی گوید:

به خدا قسم زینب3 از گریه خود، هر دوست و دشمنی را به گریه‌انداخت.[1]


[1] . لهوف، ص ۱۵۳.

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: