borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
ازدواج با عبدالله بن جعفر

وقتی که زینب به سن ازدواج رسید، علی برای او کسی را که در شرافت ‏خانوادگی ‏شایستگی همسری او را داشت ‏برگزید، خواستگاران فراوانی از جوانان محترم وثروتمند بنی‏هاشم و قریش برای زینب می‏آمدند، ولی برای نوگل خاندان پیغمبر و بانوی خردمند بنی‏هاشم، عبدالله ‏بن جعفر از همه شایسته‌‏تر بود.

پدر عبدالله، جعفر بن ابی‏طالب است که ذوالجناحین (دارای دو بال) و ابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنی علی و محبوب پیغمبر بود، ابوهریره در باره جعفر می‌گوید:

پس از رسول خدا6، بهتر از جعفر بن ابی‏طالب کسی نبود.

جعفر هنگام ستمگری و سخت‌گیری قریش، برای حفظ دینش به حبشه‏ هجرت کرد، و وقتی که از حبشه با عده‏ای از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید و چنین گفت:

«نمی‏دانم از آمدن جعفر دل‏ شادترم و یا از فتح خیبر».

و نیز از رسول خدا شنیده شد که می‏فرمود:

«مردم از ریشه‏های گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم‏».

جعفر با سپاهی که در سال هشتم هجرت به سوی روم می‏رفت، عازم جهاد با رومیان شد.

رسول خدا6 چنین قرار داده بود که فرماندهی سپاه با زیدبن حارثه[1] باشد و اگر اوکشته شود فرماندهی با جعفربن ابی‏طالب خواهد بود. .[2]

سپاهیان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جای گرفتند و جنگ خونینی در گرفت و زیددر حالی که پرچم اسلام را در دست داشت و جنگ می‏کرد، رومیان او را بانیزه‏های خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پای‏داری کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله ‏بن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وی خواهر میمونه همسر پیامبر6‏و سلمیٰ همسر حمزهٔ‏ بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است.[3]

جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس از شهادت جعفر به ‏همسری ابوبکر درآمد و برای او محمد بن ابی بکر را آورد و پس از مرگ ابوبکر، علی ‏بن ابی‏طالب او را گرفت، اسماء برای علی، یحیی و محمد اصغر را آورد.

(واقدی در تاریخش می‌گوید که عون و یحیی را بیاورد. )

شوهر زینب، عبدالله‏ بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه[4] نقل می‌کند که رسول خدا فرمود:

«خوی و خلقت عبدالله به ‏من می‏ماند» سپس دست راست عبدالله را گرفته و سه بار فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را برای عبدالله مبارک گردان‏».

و سپس می‌فرماید: «من در دنیا و آخرت سرور آن‌‌ها هستم‏».

عبدالله مردی بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک‏دامن، و مرکز جود و سخا نامیده‏شد؛ احسان فروشی نمی‏کرد و نیکی را نمی‏فروخت و هیچ مستمندی را از در خانه‏اش ناامید بر نمی‏گردانید. محمد بن‏ سیرین می‌گوید:

بازرگانی شکری به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیش‏کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

یزیدبن معاویه مال گزافی به طور هدیه برای او فرستاد. موقعی که مال به دست‏ عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‏بن قیس رقیات است که می‌گوید:

من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون می‏دانست که مال باقی‏نخواهد ماند، به مستمندان و بی‏چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.

و این سخن عبدالله ‏بن ضرار است که در ستایش عبدالله‏می گوید:

ای فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستی و برای هر کس که در خانه‏ات رابزند و فرود آید بهترین میزبانی.

میهمانانی بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایی که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینی از تو شنیدند و چه گشاده رویی‏هایی از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‏ الاخبار نقل می‌کند[5] که هنگامی‏ که معاویه از مکه باز می‏گشت، به مدینه آمد و هدایا و مال بسیاری برای حسن و حسین8 و عبدالله ‏بن ‏جعفر و محترمان‏ دیگر قریش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدری درنگ کنند و ببینند هرکدام با هدایای خود چه می‏کنند. وقتی که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روی کرده، چنین گفت:

اگر بخواهید، به‏شما می‏گویم که هر کس با هدیه‏اش چه خواهد کرد.

اما حسن، مقداری از عطریات هدیه‏اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس‏که نزد او بود، می‏بخشد.

اما حسین، از کسانی که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‏اند، شروع‏ می‌کند، اگر چیزی بماند، شترهایی قربانی کرده و تقسیم می‌کند و شیر تهیه کرده ‏به مردم می‏دهد.

اما عبدالله‏ بن جعفر، به غلام خود می‌گوید: بدیح، قرض‏های مرا ادا کن و اگرچیزی ماند وعده‏هایی که به مردم داده‏ام انجام بده.

فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود که‏معاویه گفته بود.

عبدالله در بخشش‌های خود اسراف می‏کرد، و از آن که مالش از میان برود و یا به ‏دشمنانش برسد ابایی نداشت.

اگر در کفش به ‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خدای‏ بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.

زناشویی مبارک بارور شد؛ زینب دختر زهرا برای عبدالله بن جعفر چهار پسر آورد: علی، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکی از آن دو ام‏کلثوم است که معاویه با زیرکی سیاسی خود می‏خواست او را به همسری یزید در آورد، تا از پشتیبانی بنی‏هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به‏ دست‏خالوی ‏او امام حسین7 داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم ‏بن محمد بن ‏جعفر بن ‏ابی‏طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایی نینداخت، محبت امام علی‏به دختر و برادر زاده‏اش به ‌اندازه‏ای بود که آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تا وقتی که علی زمام‏دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏ به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین7 می‏زیستند.

در جنگ‌های آن حضرت، عبدالله در کنار عموی خود ایستاده و نبرد می‏کردویکی از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم که می‏دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامی دارد، اوراوسیله‏ای پیش امیرالمؤمنین7 و دو فرزندش حسن و حسین8 قرار می‏دادند؛ چون که‏ خواهش او رد نمی‏شد و امیدش ناامید نمی‏گردید.

در اصابه از محمد بن سیرین نقل می‌کند که یکی از دهقانان اراضی سواد[6] ازعبدالله خواست که در باره حاجتی باعلی سخن گوید، علی حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار دینار برای عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین‏گفت: مانیکوکاری را نمی‏فروشیم.[7] .

ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین[8] نقل می‌کند:

وقتی که حسن‏بن علی7 از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتی که امام حسن‏نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا6 به ‏خاک سپارند، بنی‏امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین می‏گفت:

چه جنگ‌هایی که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن‏کنند، ولی حسن در خانه رسول خدا6 دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این کار نخواهد شد.

حسین نپذیرفت و گفت: چاره‏ای نیست جز آن که برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. اگر عبدالله جعفر پا در میان نمی‏گذاشت نزدیک بود فتنه‏ای روی دهد.

او به پسر عمویش حسین عرض کرد:

تو را به حق من که کلمه‏ای بر زبان نیاوری.

عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوی بقیع برد و در همان جایی که مادرش زهرا به خاک سپرده شده بود[9] دفن گردید[10] و مروان حکم بازگشت.


[1] . از تحقیق در تواریخ به ‏دست می‏آید که فرمانده ‏اول جعفر بوده و سپس زید.

[2] . بعضی از مورخان معتبر نقل کرده‏اند که نخستین فرماندهی‏که از طرف پیغمبر تعیین شده‏بود، جعفر بود و زید بن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آنها گفته و سیره ابن هشام، نقل‏می‌کند نیز، چنین مستفاد می‏شود. (مترجم).

[3] . الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.

[4] . اصابه، ابن‌حجر، ج 3، ص 49.

[5] . عیون‌الاخبار، ابن‌قیتبه، ج 3، ص 40.

[6] . زمین‌های سبز و خرم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود و دهقان یعنی ارباب ملک.

[7] . الاصابهٔ، ابن‌حجر، ج 2، ص 281.

[8] . مقاتل الطالبییّن، ابوالفرج اصفهانی، ص 74.

[9] . قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.

[10] . بردن جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین7 دراثروصیت امام حسن7 بوده. کامل‏ابن‏اثیر، ج‏3، ص 228 . 

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: