borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
آیینه عفاف در مجلس ابن زیاد

اسیران آل پیغمبر اکرم6 را به مجلس پسر زیاد وارد کردند. در میان اسیران، زینب کبری یا آیینه عفت و پاکدامنی و فصاحت علی7 که سخت اندوهناک بود و کهنه‌‌ترین جامه‌‌ها را پوشیده بود، به طور ناشناس در یک طرف مجلس قرار گرفت و کنیزان اطرافش را احاطه کردند.

ابن زیاد پرسید: این زن که از برابر ما گذشت و در یک طرف مجلس قرار گرفت و زنان اطراف او را گرفتند کیست؟ زینب3 پاسخ او را نداد.

پسر زیاد بار دیگر همان سؤال را مکرر کرد. یکی از کنیزان او را معرفی کرده و گفت: این زن، یادگار زهرا دختر رسول خداست.

ابن زیاد که او را شناخته، مخاطب ساخته و گفت: ستایش خدا را که شما را رسوا کرد و از دم تیغ گذرانید و دروغ شما را آشکار نمود.

زینب3، در این جا طاقت نیاورده و فرمود: ستایش خدا را که ما را به برکت پیمبر بزرگوارش گرامی داشته و از پلیدی پاک و پاکیزه نموده و همانا آدم بدکار رسوا می‌‌شود و دروغ می‌گوید و او هم غیر از ماست.

پسر زیاد پرسید: چگونه یافتی کاری که خدا با خاندان تو به انجام آورد؟

زینب3 فرمود: خدای متعال کشتن در راه خودش را برای آنان مقدر فرموده بود و آنها به طوری که او اراده کرده بود کشته شدند و به آرامگاه‌های همیشگی خود رهسپار شدند و به زودی خدا میان تو و ایشان گرد خواهد آورد و در پیشگاه داد او حجت خواهند کرد و با شما دشمنی خواهند نمود.

از این سخنان که بر خلاف انتظار پسر زیاد بود و نمی‌‌خواست در چنان محفلی با این گونه سخنان رو به رو شود، آتش خشمش شعله ور شد و خواست او را سیاست کند.

عمرو بن حریث به شفاعت برخاسته، اظهار داشت: ای پسر زیاد، گوینده این سخنان زن است و زن را نمی‌‌توان در برابر گفته‌‌هایش مؤ اخذه کرد و از او خرده گیری نمود.

نمی‌‌شاید زنان را سخت گفتن

 

به بد گفتن جزای بد شنفتن

پسر زیاد که پاسخ صحیحی نداشت، دهان نحس خود را گشوده و گفت: خدای متعال دل مرا از کشتن سرکشان و عاصیان خاندان تو شفا داد.

زینب3 از شنیدن این گفته سخت ناراحت شد، چنان که سراپای او را آتش زد و شروع کرد به گریستن و فرمود:

ای بی حیا! به جان خودم سوگند، بزرگ مرا شهید کردی و پرده عزت و آرزوی مرا دریدی و شاخه بارور مرا جدا نمودی و اصل مرا از بن برانداختی و هر گاه از چنین امر خیری که اساس آسمان و زمین را به لرزه در آورد شفا پیدا کردی، چنان است که می‌‌گویی شفا یافته.

پسر زیاد که این بار هم با سخنان درشت و در عین حال اندوه آور رو به رو شد، گفت: این زن سخن پرداز است و پدر او هم سراینده سخن پردازی بود.

زینب3 فرمود: زن را با سخن پردازی چه مناسبت! من علاوه بر این مأموریت، کار دیگری دارم که باید به انجام آن بپردازم:

زنان را با سخن سنجی چه کار است

 

مرا این سان سخن گفتن شعار است

لیکن بی حیایی و خونریزی تو کار مرا به جایی رسانید که باید آتش درونی خود را بدین وسیله خاموش بسازم.[1]


[1] . کتاب الارشاد، ص ۴۷۲.

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: